کوثرکوثر، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 13 روز سن داره

کوثری عشق مامان و بابا

کوثر و قدرت و جذبه

بله کوثر کوچولوی ما خیلی با جذبه جیغ میزنه و صحبت میکنه و هر چیزی رو بخواد به دست میاره.... کوثر در مقابل ارشیا اصلا کم نمیاره طوری شده که ارشیا بیچاره ازش میترسه و حساب میبره وقتی چیزی میخواد زود میره ازش میگیره هرچی دست ارشیا میبینه زود میره ازش میگیره ارشیا هم بیچاره با اینکه نمیخواد بهش بده ولی هیچ مقاومتی از خودش نشون نمیده و زود هر چی دستش باشه ول میکنه یه دفعه دو تا بیسکوییت گرفته بودم یکی به تو دادم یکی به ارشیا تو هی میخواستی یکی اونم بگیری من نگذاشتم ولی تو منم پیچوندی و بیسکوییت اونم گرفتی ارشیا هم اینقده ناراحت شده بود که تا چند لحظه نگاهت میکرد یکدفعه لب چید و زد زیرگریه بیچاره نازییییی دلم خیلی براش سوخت...
5 خرداد 1391

یه روز سخت

سلام گل مامان قول داده بودم زود آپ کنم اما دندون در آوردن شما نگذاشت پریشب و شب قبل ترش از تب اصلا نخوابیدی خیلی تب داشتی تازه پریشب درد هم داشتی خلاصه منم باز دوشب بیخوابی رو پشت سر گذاشتم لثه های پایینت بد جور تورم داره و آسیاب های پایین هم داره در میاد و این یکی خیلی برات سخت تر هست خدا کونه زودتر دربیاد پریشب همش داد میزی و میگفتی ماماااااااااااااااااااااا الهی فدات بشم کاش میتونستم کاری برات بکنم خوشبختانه دیروز حالت خیلی بهتر شده ولی اشتها نداری اونم انشاالله زود راه می افتی دیشب بعد از کلی گرد و خاک که تو هوا بود و کلی باد اومدن بارون خوبی اومد و همه رو شست هوا عالی بود دیشب............ یه کم از این روزهات بگم دیروز اینقد...
4 خرداد 1391

کوثر وشکلک

اینم عکس واسه مسابقه نی نی وشکلک هست لطفا به ما رای بدین بعدا کد و چگونگی شرکت تو مسابقه رو براتون میگذارم ممنونم دوستای گلم قربون اون شکلک نازت بشم من راستی مطلب جدید هم گذاشتم یادتون نره نگاه کنید ...
1 خرداد 1391

کوثر و آقا بهروز و تفریح در شواکند

سلام این پست رو تقدیم میکنم به آقا بهروز که خیلی ما رو شرمنده خودشون کردن انشاالله که روزی براشون جبران کنیم . آقا بهروز اومدن دیدنمون و واسه کوثری یه هدیه خیلی زیبا آوردن یه النگو خیلی قشنگ دستشون درد نکنه هدیه یک سالگی کوثری بود.     آخر هفته هم رفتیم روستا شون که خیلی هم زیبا و با صفاست کلی خوش گذشت به کوثر که خیلی خیلی خوش گذشت آب و هوای سالم و یه گردش حسابی . روز جمعه صبح از خواب بلند شدیم صبحانه یه تخم مرغ آبپزکردم برات و حرکت کردیم به نیم ساعت تقریبا راه بود تو ماشین تخم مرغ رو تو ماشین خوردی بعد هم کلی اذیت کردی تو ماشین نزدیک های روستا سرت از ماشین میدادی بیرون باد میخورد ...
31 ارديبهشت 1391

کوثر و احوالات

        سلام دخمل گلم خوبی امیدوارم همه نی نی ها خوب باشن دیگه تصمیم کبری گرفتم که مطالب زیادی که باید تو وبلاگت بگذارم رو زود به زود بگذارم آخه خیلی زیاد شده و کلی هم عکس داری و کلی هم هنر جدید زدی که باید همه اش رو تعریف کنم اول از همه یه خبر خوب فاطمه جون دوست صمیمی من یه نی نی تو راه داره سال دیگه این موقع کلی باهاش درگیری داره و دیگه از اون خواب های طولانی در طول روزش دیگه خبری نیست..........خوب حالا از خودت عصر های زیادی رو با هم میریم تو پارک خیلی بازی میکنی من خیلی خسته میشم ولی به شاد بودن تو می ارزه با بچه های دیگه بازی میکنی میشینی پیششون ولی خیلی حسودی و نمیگذاری کسی به اسباب بازی هات دست...
30 ارديبهشت 1391

کوثر و دف کوچولوش

سلام از باب این که مامان حوصله نداره بنویسه گفتم حداقل بیام چند تا عکس بگذارم تو وبلاگت که دلم مامان بزرگ و خاله مصی رو شاد کنم ببخشید این روزها روزهای خوبی نیست............. تو این عکس ها کوثر داره دف میزنه این دف رو مامان جون براش گرفته خیلی دوستش داره هر وقت میزنه خوندش هم باهاش میخونه و صدای هر دوشون تو خونه میپیچه حسابی......راستی راه رفتنت خیلی بهتر شده ولی هنوز میخوری زمین .....یه اتفاق بد که چند روز پیش برات افتاد این بود که چونت خورد به لبه سنگ کنار پنجره و زخم شد خودت خیلی گریه نکردی ولی زبونت هم خون اومد و چونت هم همینطور خدا رو  شکر اتفاق بدتری نیوفتاد باید بیشتر مواظب باشم .............   اول این عکس...
26 ارديبهشت 1391

جالب

این یه بازی هست از وبلاگ مبینا گرفتم جالب بود ببخشید مبی یادم رفت اجازه بگیرم   اگه مـآهی از سآل بودَم ~~>تیر اگه 1روزه هفت ِ بودَم ~~> پنجشنبه اگه نوشیدَنی بودَم ~~> آب زرشک اگه درخت بودَم ~~> گردو اگه میوه بودَم ~~> زغال اخته اگه گُل بودَم ~~> میخک اگه آب ُ هوـآ بودَم ~~> برفی اگه رَنگ بودَم ~~> صورتی ! اگه پرَنده بودَم ~~> پرستو اگه صِدا بودَم ~~> صدای موج های ساحل اگه فعل بودَم ~~> آمدن اگه زَم ـآن بودَم ~~> زمانی که پیش اونایی که دوسشون دارم هستم اگه 1فیلم بودَم ~~> مادر اگه پزشک بودَم ~~>دکتر پوست و زیبایی اگه 1پنج ـره بودم ~~&g...
25 ارديبهشت 1391

یک سال و یک ماه و هفت روز و هفت ساعت

سلام شکلات مامان الان یک سال از زندگی شیرینت میگذره و خیلی بلا و شیطون تر شدی دیگه از اون دختر ساکت و ناز خبری نیست......... هر روز یک آتیش تازه میسوزونی و یک کار جدید انجام میدی و من و بابایی رو با کارهات شگفت زده میکنی خیلی وروجک شدی خیلی زیرک و باهوش عمل میکنی خیلی زود یاد میگیری و انجام میدی مثل یک طوطی .........بعضی وقت ها با بابایی عصر ها میریم مغازه و من شما رو میبرم پارک روبروی مغازه خیلی روحیت عوض میشه و کلی با بچه ها ذوق میکنی و رو چمن ها مشغول بازی و پریدن به این طرف و اونطرف میشی .........کمتر با کسی غریبی میکنی مخصوصا الان با آقایون خیلی بهتر کنار میای ........ولی دست بزن هم داری اگه یه وقت هایی دوست نداشته باشی بغل کسی بری یا...
16 ارديبهشت 1391

واسه دل خودم که داره میترکه

منم خدایی دارم   من خدایی دارم که در این نزدیکیست نه در آن بالاها ! مهربان، خوب، قشنگ.... چهره اش نورانیست گاه گاهی سخنی می گوید با دل خسته ی من ساده تر از سخن ساده من او مرا میفهمد ! او مرا میخواند او همه درد مرا می داند.... یاد او ذکر من است ، در غم و در شادی چون به غم مینگرم آن زمان رقص کنان میخندم.... که خدا یار من است که خدا در همه جا یاد من است او خدایست که همواره مرا میخواهد او مرا میخواند او همه درد مرا می داند... برگرفته از وبلاگ دوست گلم شیوا جون ...
13 ارديبهشت 1391