کوثرکوثر، تا این لحظه: 13 سال و 29 روز سن داره

کوثری عشق مامان و بابا

تولد

دوستهای گلم سلام خوب امروز کوثر من یک سال و دو ماهش شده و به مناسبت تبریک اینروز هر چند با تاخیر عکس های تولد یک سالگی کوثری رو براتون گذاشتم این مطلب زیاد عکس داره پست های دیگه رو به صفحات دیگه میدیم تا این پست بهتر باز بشه. بازم شادی و بوسه گلهای سرخ و میخک                   میگن کهنه نمی شه تولدت مبارک                                تو این روز طلایی تو اومدی به دنیا         &nbs...
8 خرداد 1391

یک سال و یک ماه و هفت روز و هفت ساعت

سلام شکلات مامان الان یک سال از زندگی شیرینت میگذره و خیلی بلا و شیطون تر شدی دیگه از اون دختر ساکت و ناز خبری نیست......... هر روز یک آتیش تازه میسوزونی و یک کار جدید انجام میدی و من و بابایی رو با کارهات شگفت زده میکنی خیلی وروجک شدی خیلی زیرک و باهوش عمل میکنی خیلی زود یاد میگیری و انجام میدی مثل یک طوطی .........بعضی وقت ها با بابایی عصر ها میریم مغازه و من شما رو میبرم پارک روبروی مغازه خیلی روحیت عوض میشه و کلی با بچه ها ذوق میکنی و رو چمن ها مشغول بازی و پریدن به این طرف و اونطرف میشی .........کمتر با کسی غریبی میکنی مخصوصا الان با آقایون خیلی بهتر کنار میای ........ولی دست بزن هم داری اگه یه وقت هایی دوست نداشته باشی بغل کسی بری یا...
16 ارديبهشت 1391

کوثر و پارک

  سلام اول دوتا عکس از کوثر و آقاجون اینجا شال خاله مصی رو سرت کرده بودیم شما هم آتیش میسوزونی خیلی با آقا جون جور بودی هر وقت می اومد خونه زود خودت رو بهش میرسوندی   رفتن کوثر به پارک بیشتر تصویریه یه جا هم سوار یه ماشین کوچیک شدی که خاله فیلم گرفت شارژ دوربین تمام شد و خاله جون با گوشی ازت فیلم گرفت  خاله جون و دایی و مامان جون کمک میکردن شما رو از سرسره سر میدادن و شما هم بدت نمی اومد  اینجا هم با دایی جون یه سر طولانی رفتی خیلی از الاکلنگ خوشت می اومد  اینجام خودت داری از سرسره بالا  میری  تازه اومدی پایین از سرسره خی...
5 ارديبهشت 1391

کوثر و جوجه

آقا جون تو مزرعه شتر مرغ خروس و مرغ هم نگه میداره چند تا از مرغ ها هم روی تخم ها نشسته بودن و منتظر جوجه ها شون بودن خلاصه بعد از چند روز که اونجا بودیم یه سری از جوجه ها از تخم اومدن بیرون برای اولین بار که با جوجه ها رو برو شدی خیلی خوشت اومد و همش از شوق جیغ میزدی یه روز که رفتیم اونجا خیلی با جوجه ها بازی میکردی جوجه بیچاره مامانش مرده بود و ما اونو آوردیم خونه اونقدر با شما ردیف شده بود که هر جا میرفتی دنبالت راه می افتاد دیگه خیلی ازش خسته شده بودی بعضی وقت ها که میددم می آد رو دست ها و پات میشینه و تو هم که کلافه میشدی با پشت دست میزدی بهش بیچاره رو پرت میکردی اونور یا لنگش رو میگرفتی و پرتابش میکردی خلاصه ما هم اونو برگرد...
4 ارديبهشت 1391

سوراخ کردن گوش

سلام امروز اومدم سوراخ کردن گوش کوثر رو تعریف کنم. و یه ماجرای خنده دار کوچیک....... دخرت گلم وقتی که به دنیا اومدی زردی داشتی و تا چند روز درگیر رفع بیماریت بودیم چون نوه اول بودی خیلی روت وسواس بود من و بابا هم که خیلی بی تجربه و ندید بدید بچه خلاصه اون موقع دلمون نیومد گوشت رو سوراخ کنیم گذشت تا سه ماهگیت موقع عقد دایی جون که دوباره رفتیم پیش اونا بازم جور نشد گوش ت رو سوراخ کنم باز برگشتیم بیرجند ولی من نمی خواستم ببرمت دکتر و با دستگاه سوراخ کنن آخه خیلی ها میگفتن بعدش خیلی اذیت میشه خلاصه نشد نشد تا قبل از سال که باز رفتیم لار گفتیم حالا دیگه موقع سوراخ کردن گوش ت هست هی این دست اون دست میکردم آخه خیلی میترسیدم که اذیت بشی ولی...
3 ارديبهشت 1391

پختن شیرینی و کوثر

از احوالات شما کمی بگم خیلی شیطون بلا شدی کارهای عجیبی میکنی زرنگ بازی ها خاصی داری خیلی حرف می زنی البته به زبون خودت چیه چیه گفتن هات که دیوانمون کرده واژه هایی که میگی ایناست: چیه :که به معنی پرسیدن و وقتی میخوای به چیزی دست بزنی بابا و مامان دَدَ : بعنی بیرون رفتن بَ : یهنی تمام شدن بس رف: بعنی رفت منه : یعتی مال من اده : بده توتو : به هر جک و جونوری میگی توتو اضا : رضا گلی اشیا : ارشیا پسر عمه خلاصه حرف زیاد میزنی ما فقط اینارو میفهمیم ....بالا پایین رو میفهمی بشین پاشو رو میفهمی جدیدا خودت میتونی بدون کمک گرفتن از چیزی از جات بلند شی وقتی ایستادی چند ب...
27 فروردين 1391
1