کوثرکوثر، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 12 روز سن داره

کوثری عشق مامان و بابا

کوثر و دف کوچولوش

1391/2/26 12:53
نویسنده : زینب فتوحی
538 بازدید
اشتراک گذاری

سلام از باب این که مامان حوصله نداره بنویسه گفتم حداقل بیام چند تا عکس بگذارم تو وبلاگت که دلم مامان بزرگ و خاله مصی رو شاد کنم ببخشید این روزها روزهای خوبی نیست.............


تو این عکس ها کوثر داره دف میزنه این دف رو مامان جون براش گرفته خیلی دوستش داره هر وقت میزنه خوندش هم باهاش میخونه و صدای هر دوشون تو خونه میپیچه حسابی......راستی راه رفتنت خیلی بهتر شده ولی هنوز میخوری زمین .....یه اتفاق بد که چند روز پیش برات افتاد این بود که چونت خورد به لبه سنگ کنار پنجره و زخم شد خودت خیلی گریه نکردی ولی زبونت هم خون اومد و چونت هم همینطور خدا رو  شکر اتفاق بدتری نیوفتاد باید بیشتر مواظب باشم .............

 

اول این عکس رو گذاشتم آخه خیلی به همه خانواده ما شبیه مخصوصا الان خود خاله جونش هست


اینجا داره کم کم شروع میکنه اول میخنده و یه صحبت کوتاه با حضار محترم که فقط شامل مامانی میشه

و شروع میشه با تمام ظرافت و زیبایی خیلی هم خوش صدا و با آهنگ زیبایی که نت رو خودش ساخته و این قطعه زیبا موسیقی رو تقدیم به مامانش می کنه

اینجا هم موسیقی رو با شعر زیبایی که خودش ساخته بود همراه میکنه و همزمان میخونه

و تمام میشه و مورد تشویق مامانی قرار میگیره(قربون موسیقی دان کوچولو)

البته من و بابایی دوست داریم شما ویلونیست بشی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

پرنیا جون و مامانش
26 اردیبهشت 91 13:18
قشنگ خاله قربون اون نگاه معص.مت یه کم هم واسه خاله دف میزنی اخه منم خیلی دف رو دوست دارم گلم


خدا نکنه حتما یه دفعه همه رو واسه کنسرتش دعوت میکنه
پرنیا جون و مامانش
26 اردیبهشت 91 13:18
زینب جون شما دیگه چرا ما بی حوصله ایم شما که فعال بودی خانومی


ای بابا کدوم فعالیت
خاله مصی
26 اردیبهشت 91 14:27
عزیزم ...
زودتربیاوبرای خاله جون هم بخون هم دف بزن
========================================
=============###======##=======###======
=======#======##======##======###=======
======###=====#############==###========
========##=####===========#####====###==
========###===================######====
==###==##=======================###=====
===####===========================##=##=
====##====================###======###==
====#===================#######=====#===
===##===================########====##==
===#=====####===========#######======#==
===#======###==============##========#==
===##===========================#===##==
===##==========================#====##==
====##=======================##====##===
=====##==####============####=====##====
======##====##############=======##=====
=======###=====================###======
==========###===============###=========
============#################===========
===================###==================




هرچند میدونم دیوونه میشی ولی باشه
مامان جون
26 اردیبهشت 91 14:35
اینم یه پیغام پر بوس برای عسل شیرینم



مرسی مامان جون تو بهترینی
دایی پسقلی
26 اردیبهشت 91 17:19
بابا ای ول .... کم کم دارین توانایی های این دخملی رو رو میکنین خانوم فتوحی ..... ماشالله و هزار ماشالله ... ایشالله که دف عروسی شو هم خودش بزنه
دست مامان جونی هم درد نکنه با این وسیله زیباش ..
کاش جای این همه خنزر پنزر پلاستیک ازین جور اسباب ها و وسیله ها میدادن دست بچه هاشون ملت ...
هی وای من ... بیخیالش .....


این بلا داره از توانایی منفجر میشه
مامان آرمان
27 اردیبهشت 91 1:06
آفرین به دخمل هنرمند و موسیقیدان کوچک.
هم آواز و هم ساز با هم

شاد باشین و سلامت


مامان باباش که هنر مندی نشدن حداقل این دخملی داره میشه
مامان ریحان عسلی
27 اردیبهشت 91 1:52
سلام
ایشالا که کارتون هر چه زودتر رو به راه بشه
چه دف کوچولویی دسته مامان جونش درد نکنه


ممنونم که همیشه به یادمونی
نرگس
27 اردیبهشت 91 8:51
الهیی موزیسین خاله
موفق باشی آلبالو


مرسی اومدی پیشمون بازم بیا
نرگس
27 اردیبهشت 91 10:42
عزیزم بچه با بچه فرق می کنه راستین از 11 ماهگی کامل راه افتاد ولی دختر خالمم دیر راه افتاد نگران نباش نفسم
دایی پسقلی
27 اردیبهشت 91 12:55
خوب به مامانش رفته دیگه .. هنوز نفهمیدین ... نه که باباش بمب توانایی هست ....؟ ( اگه بفهمه که سرم رو سینم میزراه آقا ... ) ایشالله که همیشه خوش و خرم باشین .. پیگیرم هنوز .. منتظر خبرم ...
دایی پسقلی
29 اردیبهشت 91 20:23
هر وقت من یک کار خوب می کنم مامانم به من می گوید بزرگ که شدی برایت یک زن خوب می گیرم.تا به حال من پنج تا کار خوب کرده ام و مامانم قول پنج تایش را به من داده است حتمن ناسرادین شاه خیلی کارهای خوب می کرده که مامانش به اندازه استادیوم آزادی برایش زن گرفته بود. ولی من مؤتقدم که اصولن انسان باید زن بگیرد تا آدم بشود ، چون بابایمان همیشه می گوید مشکلات انسان را آدم می کند. در عزدواج تواهم خیلی مهم است یعنی دو طرف باید به هم بخورند. مثلن من و ساناز دختر خاله مان خیلی به هم می خوریم. از لهاز فکری هم دو طرف باید به هم بخورند، ساناز چون سه سالش است هنوز فکر ندارد که به من بخورد ولی مامانم می گوید این ساناز از تو بیشتر هالیش می شود. در عزدواج سن و سال اصلن مهم نیست چه بسیار آدم های بزرگی بوده اند که کارشان به تلاغ کشیده شده و چه بسیار آدم های کوچکی که نکشیده شده. مهم اشق است ! اگر اشق باشد دیگر کسی از شوهرش سکه نمی خواهد و دایی مختار هم از زندان در می آید من تا حالا کلی سکه جم کرده ام و می خواهم همان اول قلکم را بشکنم و همه اش را به ساناز بدهم تا بعدن به زندان نروم. مهریه و شیر بلال هیچ کس را خوشبخت نمی کند. همین خرج های ازافی باعث می شود که زندگی سخت بشود و سر خرج عروسی داییمختار با پدر خانومش حرفش بشود دایی مختار می گفت پدر خانومش چتر باز بود.. خوب شاید حقوق چتر بازی خیلی کم بوده که نتوانسته خرج عروسی را بدهد. البته من و ساناز تفافق کرده ایم که بجای شام عروسی چیپس و خلالی نمکی بدهیم. هم ارزان تر است ، هم خوشمزه تراست تازه وقتی می خوری خش خش هم می کند! اگر آدم زن خانه دار بگیرد خیلی بهتر است و گرنه آدم مجبور می شود خودش خانه بگیرد. زن دایی مختار هم خانه دار نبود و دایی مختار مجبور شد یک زیر زمینی بگیرد. میگفت چون رهم و اجاره بالاست آنها رفته اند پایین! اما خانوم دایی مختار هم می خواست برود بالا! حتمن از زیر زمینی می ترسید. ساناز هم از زیر زمینی می ترسد برای همین هم برایش توی باغچه یک خانه درختی درست کردم. اما ساناز از آن بالا افتاد و دستش شکست.. از آن موقه خاله با من قهر است. قهر بهتر از دعواست. آدم وقتی قهر می کند بعد آشتی می کند ولی اگر دعوا کند بعد کتک کاری میکند.