کوثر و آقا بهروز و تفریح در شواکند
سلام این پست رو تقدیم میکنم به آقا بهروز که خیلی ما رو شرمنده خودشون کردن انشاالله که روزی براشون جبران کنیم .
آقا بهروز اومدن دیدنمون و واسه کوثری یه هدیه خیلی زیبا آوردن یه النگو خیلی قشنگ دستشون درد نکنه هدیه یک سالگی کوثری بود.
آخر هفته هم رفتیم روستا شون که خیلی هم زیبا و با صفاست کلی خوش گذشت به کوثر که خیلی خیلی خوش گذشت آب و هوای سالم و یه گردش حسابی .
روز جمعه صبح از خواب بلند شدیم صبحانه یه تخم مرغ آبپزکردم برات و حرکت کردیم به نیم ساعت تقریبا راه بود تو ماشین تخم مرغ رو تو ماشین خوردی بعد هم کلی اذیت کردی تو ماشین نزدیک های روستا سرت از ماشین میدادی بیرون باد میخورد به صورتت خوشت میومد بعد هم تا رسیدیم سلام و احوال پرسی رفتیم تو باغ ها گشت و گذار و کمی از میوه ها خوردن شما هم بدت نمی اومد کلی گل چیدی و عکس گرفتی با کفش دوزک کوچولو بازی کردی و بعد هم کلی اناب خوردی پاهات رو روی خاک ها کشیدی بعد تو راه برگشتن یه الاغه رو دیدیم خیلی خوشت اومده بود اول کمی تردید داشتی بهش دست بزنی اما دیدی کاریت نداره دیگه بیچاره اش کردی گوشش رو گرفته بودی میکشیدی اگه ولت میکردیم الاغه رو داغون میکردی خلاصه نزدیک ظهر رفتیم خونشون و مادرشون زخمت کشیده بودن واسمون کشک محلی درست کردن چه کشکی دستشون درد نکنه با نون محلی خوردیم و لذت بردیم به به یادم می افته دوباره دهنم آب افتاد....خلاصه نهار رو خوردیم بعد هم شما خیلی وروجک بازی در آوردی و همه رو اذیت میکردی یه طوطی داشتن که شما میخواستی همش باهاش بازی کنی ولی طوطی هنوز وحشی بود و ممکن بود گازت بگیره ولی شما دست بردار نبودی هی میرفتی طرفش از بس که فضولی تلفنشون که زنگ میخورد هرکی با تلفن حرف میزد میرفتی تو بغلش که ببینی چی میگه و چی کار میکنه بعد از کلی شیطنت خوابیدی منم کنارت خوابیدم یه دوساعتی خوب خوابی کردیم بعدش میوه ای خوردیم و مامان آقا بهروز ما رو دوباره با کلی خجالت راهی کردن کلی بهمون گردو دادن و نون محلی که شما خیلی دوست داشتی و یه عالمه تو ماشین خوردی خلاصه خدا حافظی کردیم و راه افتادیم خیلی روز خوبی بود خیلی خیلی خوش گذشت دستشون درد نکنه .....شب هم رفتیم عقد کنون یکی از اقوام بابایی اونجا حسابی رقصیدی و شیطنت کردی بعدش هم تو سالن غذا خوری رو میز یه عالمه آتیش سوزوندی همه قاشق چنگال ها رو میریختی پایین دستمال کاغذی ها رو تکه تکه می کردی نو شابه هارو جمع میکردی طرف خودت و بازی میکردی خلاصه دیوانه کردی منو بعد هم بلند بلند واسه خودت میخوندی( بَبِ عی بَ بَ ) من اول فکر میکردم داری بابا رو صدا میکنی ولی درست که دقت کردم دیدم داری یه شعر میخونی که تو ماشین برات میخوندیم (بع بعی میگه بع بع دمبه داری نه نه پس چرا میگی بع بع) این شعر رو کمیش رو یاد گرفته بودی و داشتی بلند بلند تو سالن میخوندی واسه خودت قربونت برم این اولین شعری هست که یاد گرفتی الان هم که ازت میپرسم بعی میگه : خودت زود میگی بع بع و باز یه کم من میگم و زود تو جواب میدی قربون دختر باهوشم بشم من خلاصه روز خوبی و پر از وروجک بازی بود برای شما شب هم دیگه داغون و خسته به خواب رفتی...................
کوثر و آقا بهروز
کوثر مامان بابا
٠
کوثر در کنار گلهای محمدی که خیلی هم دوست داشت و مدام دستش میگیره و بو میکنه
کوثر کنار بوته های زرشک که تازه گل داده و ماشاالله حسابی پر باره
کوثر و الاغه بیچاره که داره گوشش رو میکنه
اینجا داره نازش میکنه
کوثر در کنار خوشه های جو
بازم از آقا بهروز ومادرشون ممنونم
این گلها رو تقدیمشون می کنم