کوثر و شب قدر
سلام دوست های عزیزم قبول باشه طاعات و عباداتتون ما رو از دعای خیرتون محروم نکنید امشب شب آخره من و کوثر و مادربزرگش شب قدر رفتیم هیئت محل کوثر خیلی خوشحال بود اونجا براش حال و هوای دیگه ای داشت پارسال زیاد حالیش نبود ولی امسال خیلی بیشتر درک میکرد ولی در هر صورت اذیت های خودشم کرد و حسابی آتیش سوزوند اونجا اول که به عالمه خوراکی خورد بعدش که هی رفت و اومد و براخودش آواز میخوند و میدوید و با بچه های دیگه بازی میکرد آتیش پاره قسمت مردونه رو هم بی نصیب نمیگذاشت و اونجا هم میرفت و عین خیالش نبود که مامان باهاش نیست خلاصه موقع سر گذاشتن قرآن که شد چراغ ها رو خاموش کردن کوثر گفت اِ چراغ ها رو خاموش شدن گفتم آره باید بخوابیم حالا ا...