کوثرکوثر، تا این لحظه: 13 سال و 24 روز سن داره

کوثری عشق مامان و بابا

یه روز سخت

1391/3/4 11:19
نویسنده : زینب فتوحی
1,157 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گل مامان قول داده بودم زود آپ کنم اما دندون در آوردن شما نگذاشت پریشب و شب قبل ترش از تب اصلا نخوابیدی خیلی تب داشتی تازه پریشب درد هم داشتی خلاصه منم باز دوشب بیخوابی رو پشت سر گذاشتم لثه های پایینت بد جور تورم داره و آسیاب های پایین هم داره در میاد و این یکی خیلی برات سخت تر هست خدا کونه زودتر دربیاد پریشب همش داد میزی و میگفتی ماماااااااااااااااااااااا الهی فدات بشم کاش میتونستم کاری برات بکنم خوشبختانه دیروز حالت خیلی بهتر شده ولی اشتها نداری اونم انشاالله زود راه می افتی دیشب بعد از کلی گرد و خاک که تو هوا بود و کلی باد اومدن بارون خوبی اومد و همه رو شست هوا عالی بود دیشب............


یه کم از این روزهات بگم دیروز اینقده با خاله جون تلفتی حرف زدی خاله که پشت تلفن داشت از خنده روده بر میشد از بس که داشتی بامزه حرف میزدی و مجال حرف زدن به کسی نمی دادی گوشی رو به من هم نمیدادی خلاصه خاله رو شاد کردی دیروز .....این روزا خیلی بیشتر من و بابا رو صدا میکنی خیلی واضح تر شده حرف هات میری پشت سر بابا و صداش میکنی و وقتی بهت میگیم جانم خودت رو لوس میکنی ....وقتی بابا عصر ها میخواد بره مغازه اگه بیدار باشی دیگه واویلاست اینقده جیغ میزنی و گریه میکنی بامزه اینجاست تا میبینی بابا لباس میپوشه میری کنارش وامیستی و با من بای بای میکنی منم بهت میخندم بعد بابا بوست میکنه و منم میام جلو که بگیرمت جیغت شروع میشه و من رو میزنی بعد بابا میره و شما هم خونه رو رو سر من خراب میکنی.............جدیدا یاد گرفتی هروقت جیش میکنی و یا خراب کاری میکنی میگی پاق اینو یادت دادم که بتونم زودتر از پوشک بگیرمت پاق رو از علی رضا پسر خاله ام یاد گرفته ام یادش به خیر چقدر سر به سرش میگذاشتم اونم که شیطون خاله رو خیلی اذیت می کرد...خلاصه هر وقت بادی از شما دفع میشه و یا جیش میکنی میگی پاق و بعدش من میگم پیف پیف و تو هم زود میگی بیف و دستت رو رو دماغت میگیری بعد تند میریم عوضت میکنم ....این روزها هر کار که انجام بدیم هر صدایی که دربیاریم شما زود انجامش میدی شدی یه طوطی ریزه میزه ناقالا

 

این عکس ها هم مال قبل از سال هست

تو خونه بابایی چادر سرت کرد خیلی بامزه شدی

اینجا هم تو مغازه روزهایی که تازه وا میستادی ....رو بسته های کاغذ

اینم دارم با پلاتر عکست رو چاپ می  کنم که از صداش می ترسیدی

اینجا  هم شاهد خوش تیپی این کوچولو هستین

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

فرزند ما
4 خرداد 91 11:23
بابای ملیسا
4 خرداد 91 11:41
سلام . بازم مثل همیشه وبلاگتون زیبا و قشنگ به روز شده . ملیسا خانم منتظر شماست تا عکسهای جدیدش رو ببینید و با گذاشتن نظر خودتون هر چند کوتاه خوشحالش کنید . منتظرتون هستیم .
دايي پسقلي
4 خرداد 91 14:41
واي ي ي ي ي ي ي ي ي ي ... بميرم الهي .. پس شب و روزهاي ناجوري رو پشت سر گذاشتين مادر و دختر ... ايشالله كه همه دندوناي كوثرجونم در بيان و ديگه اينقده اذيت نشه ... --------------------------------- اين عكس آخرييه كه انگاري تو خيابون شانزاليزه هست با اون ژستي كه گرفته اين وروجك .... الهي قربونش برم من .....
دايي پسقلي
4 خرداد 91 14:42
ا وا ... نكنه الان دارين ميخونين نظرات رو ..؟


یعنی چههههههههه
مامان آرمان
4 خرداد 91 19:47
سلام
خدا حفظش کنه..چقدر با چادر بامزه شده
روزهایی که بچه ها دندون در میارن سخته..امیدوارم این روزها زود سپری بشه


مرسی امیدوارم زود تموم بشه
دایی پسقلی
4 خرداد 91 19:50
میدونین چی شد .. ؟؟ ظهر که داشتم واسه شما این نظر قبلی رو مینوشتم .. به یه دونه نظر وجود داشت.. به محضه اینکه من نظر خودم رو تایید کردم و ارسال شد .. دیدم یهو یه نظر دیگه اضافه شد... واسه این فکر کردم دارین همون لحظه میخونین .. همین ....
خاله مصی
5 خرداد 91 0:51
ای دخمل بلا هرکاریت کردم یه بوس به خاله ندادی
بجاش همش شکایت از مامان وبابامی کردی


چقدر واقعا حرفید مثل خودت روده درازه
پرنیا جون
6 خرداد 91 8:32
قربونت برم قشنگ خاله با این عکسای ملوست و با این ناز اوردنات