کوثرکوثر، تا این لحظه: 13 سال و 28 روز سن داره

کوثری عشق مامان و بابا

واسه دل خودم که داره میترکه

1391/2/13 16:47
نویسنده : زینب فتوحی
441 بازدید
اشتراک گذاری

 

من خدایی دارم

که در این نزدیکیست
نه در آن بالاها !

مهربان، خوب، قشنگ....
چهره اش نورانیست

گاه گاهی سخنی می گوید
با دل خسته ی من
ساده تر از سخن ساده من

او مرا میفهمد !
او مرا میخواند
او همه درد مرا می داند....

یاد او ذکر من است ، در غم و در شادی
چون به غم مینگرم
آن زمان رقص کنان میخندم....

که خدا یار من است
که خدا در همه جا یاد من است
او خدایست که همواره مرا میخواهد

او مرا میخواند
او همه درد مرا می داند...

برگرفته از وبلاگ دوست گلم شیوا جون

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

مامان طاها
13 اردیبهشت 91 16:53
قشنگ و جالب بود مرسی


ممنون فراموششمون نکردی
شیوا
13 اردیبهشت 91 17:07
الهی فدات بشم که دل پاک و مهربونی داری. با حرفات خیلی آروم شدم. خوشحالم که دوست گلی مثل شما دارم. کوثر جون رو ببوس


خدا نکنه عززیزم مواظب خودت باش گلم منم به دوستایی مثل شما افتخار میکنم
آمنه
13 اردیبهشت 91 17:17
خدایا!خیلی برگردون عقب یا بزن بره جلو اینجای زندگی دلم خیلی گرفته!

راستی یه خبرخوب
مجی اومده الان حمومه


خدا رو شکر همیشه خوش باشین
آمنه
13 اردیبهشت 91 17:30
کاش گاهی خدا از پشت ابرها میآمد، گوشم رو محکم میگرفت و داد میزد:
آهـــــــــــــــــــای بــگــــــیـــــــــر بشـــــــــــیــــــن! اینقدرغر نزن ، همینه که هست بعد یه چشمک میزد و آروم تو گوشم میگفت:همه چی درست میشه!


کاش همه چی درست میشد .....خیلس وقت ها خدا رو پیدا نمی کنم.....خدااااااااااااااااااااااا
مامان ریحان عسلی
13 اردیبهشت 91 18:10
سلام
نبینم ناراحت باشیا ، مشکلتون حل شد عزیزم ؟


نه عزیزم ایشا الله حل بشه با دعای شما
مهدی
13 اردیبهشت 91 20:44
سلام کوثر جونم خوبی قهری با من دلم برات یه ذره شدهمراقب خودت باش دوست دارم
خاله مصی
13 اردیبهشت 91 21:06
آرامش چیست؟؟؟ نگاه بگذشته وشکر خدا نگاه به آینده واعتمادبه خدا نگاه به اطراف وجستجوی خدا نگاه به درون ودیدن خدا لحظه هایت سرشار ازبوی خدا...
خاله مصی
13 اردیبهشت 91 21:13
عزیزم به خدا ایمان داشته باش وبه این فکر بکن که خدا بنده های خوب روبیشتر مورد آزمایش قرارمیده
به چند سال پیش فکر بکن که وقتی مهدی بااون غده توی سرش چقدر اذیت میشد وتوچقدر از نطر روحی داغون بودی وخدا یه بار دیگه به ندای دلت گوش کردومهدی روبهت برگردوند
امیدوار باش
دوست دارم خواهر عزیزتر از جانم


همیشه حرف هات آرومم میکنه عزیزم
خاله مصی
14 اردیبهشت 91 1:54
ماه من ، غصه چرا ؟!
آسمان را بنگر ، که هنوز، بعد صدها شب و روز
مثل آن روز نخست
گرم وآبی و پر از مهر ، به ما می خندد !
یا زمینی را که، دلش ازسردی شب های خزان
نه شکست و نه گرفت !
بلکه از عاطفه لبریز شد و
نفسی از سر امید کشید
ودر آغاز بهار ، دشتی از یاس سپید
زیر پاهامان ریخت ،
تا بگوید که هنوز، پر امنیت احساس خداست !
ماه من غصه چرا !؟!
تو مرا داری و من
هر شب و روز ،
آرزویم ، همه خوشبختی توست !
ماه من ! دل به غم دادن و از یاس سخن ها گفتن
کارآن هایی نیست ، که خدا را دارند …
ماه من ! غم و اندوه ، اگر هم روزی، مثل باران بارید
یا دل شیشه ای ات ، از لب پنجره عشق ، زمین خورد و شکست،
با نگاهت به خدا ، چتر شادی وا کن
وبگو با دل خود ،

که خدا هست ، خدا هست !
او همانی است که در تار ترین لحظه شب، راه نورانی امید
نشانم می داد …
او همانی است که هر لحظه دلش می خواهد ، همه زندگی ام ،
غرق شادی باشد ….
ماه من !
غصه اگر هست ! بگو تا باشد !
معنی خوشبختی ،
بودن اندوه است …!
این همه غصه و غم ، این همه شادی و شور
چه بخواهی و چه نه ! میوه یک باغند
همه را با هم و با عشق بچین …
ولی از یاد مبر،
پشت هرکوه بلند ، سبزه زاری است پر از یاد خدا
و در آن باز کسی می خواند ،
که خدا هست ، خدا هست
و چرا غصه ؟ چرا !؟!


خیلی آرومم کرد ممنونم
مامان آرمان
15 اردیبهشت 91 23:08
سلام خیلی زیبا بود خدا همیشه یار و یاورتان
پرنیا جون و مامانش
16 اردیبهشت 91 10:34
چرا عزیزم این قدر دلت گرفته بیا پیش خودم زینب جون شاید سنگ صبورت باشم


ممنونم همین که به یادمی خودش خیلییه برام
پرنیا جون و مامانش
16 اردیبهشت 91 10:34
خیلی زیبا بو د عزیزم مرصی زینب جونننننننننننننننننننننن
پرنیا جون و مامانش
20 اردیبهشت 91 11:51
که خدا یار من است که خدا در همه جا یاد من است او خدایست که همواره مرا میخواهد واقعا خدا خونش کجاست گلم برام کاری کن زینب جون