کوثرکوثر، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 20 روز سن داره

کوثری عشق مامان و بابا

کوثر و شترمرغ

سلام دخملم امروز اومدم کمی ادامه مسافرتمون بگم چند روزی که تو لار موندیم کم کم به دور بری هات عادت کردی از دایی جون مجی خیلی میترسیدی ولی وقتی بهش عادت کردی دیگه از بغل اون حتی پیش منم نمی اومدی ولی حیف که خیلی نموند رفت سر خدمتش آخه مرخصی اومده بود و زن دایی بیچاره رفت تو غصه دوری و فراغ آخییییییییی .......بعد از یک هفته که اون جا بودیم دختر عموی مامان جون از سوختگی زیاد که بخاری روش افتاده بود فوت کرد و مرگ اون جوون همه رو داغون کرد خلاصه خیلی ناراحت شدیم همین باعث شد عید امسال بهمون خوش نگذره از این طرف هم بابایی در گیر مغازه بود که قرار بود خالی کنه مغازه رو واونم خیلی ناراحتی کشید تنها خیلی دلم میسوخت براش ولی کاری نمیتونستم ا...
23 فروردين 1391

کوثر و دیدن خانواده مامانی

خوب از سفرمون براتون بگم .......ما 13 اسفند بلیط قطار داشتیم از طبس چون تنها بودیم دایی جون ابوالفضل اومده بود تا با هم بریم خلاصه ظهر روز 13 اسفند راه افتادیم خیلی جدا شدن بابایی از شما سخت بود شما رو یه عالمه بوسید و خداحافظی کرد و رفت و مارفتیم طبس با اتوبوس خشبختانه تا اون لحظه اذیت نکردی و با آدم های تو اتوبوس دالی بازی میکردی و میخندیدی بعدشم خوابیدی رسیدیم طبس رفتیم ایستگاه گفتن قطار خیلی تاخیر داره رفتیم زیارت گاه خیلی قشنگ بود خیلی تمیز و زیبا شب میلاد هم بود خلاصه همه جشن و شیرینی رفتیم داخل نشستیم اذیت میکردی اینور و اونور میرفتی منم خسته بودم نمی تونستم بیام دنبالت خلاصه یه یه ساعتی که شد گلاب به روتون شما خراب کاری کردی ...
22 فروردين 1391

شروعی دوباره

سال نو رو به همه دوستهای خوبم که تو این مدت منو از یاد نبردن تبریک میگم خیلی دلم واسه همتون تنگ شده بود .............من 13 اسفند ماه رفتم پیش مامان بابام و تا 11 عید پیششون بودم الانم دارم از دوریشون دق میکنم خلاصه با اینکه هم اتفاق های بد افتاد هم خوب ولی خیلی بهم خوش گذشت خلاصه خیلی دلم براشون تنگ شده واسه همین تا چند روز اصلا دست و دل نداشتم بیام نت و وبلاگ رو آپ کنم تازه همه مون هم سرما خوردیم خفن نمیدونم چرا اصلا خوب بشو هم نیستیم دیگه این مریضی کلافه ام کرده ...........از دوست های گلم عذر میخوام که دیر اومدم بهشون سر زدم ........ولی اومدیم که با اتفاق های جدید از کوثر بازم وبلاگ رو رنگ رو بدیم اول از تبریک سال نو شروع میکنیم تا ........
21 فروردين 1391

خبر

سلام دوست های گلم منو ببخشید این هفته نمیتونم بیام ÷یشتون ولی حتما از شنبه به همتون سر میزنم ما رو فراموش نکنیدددددددددددهاااااااااااااااااااا ...
7 اسفند 1390

کوثر بلا

این جا کوثر و بابایی دارن دل میگیرن و قلوه میدن به هم   ببین همیشه اماده ای که من دوربین به دست بشم و شما هم زود برمیگردی و به من نگاه میکنی ببینی چه کار میخوام انجام بدم این هم نمونه ای از آثار دندون های مبارکته که روی سیب زمینی خام مونده ....این روز ها هیچ کسی از دندون های تیزت در امان نیست دیشب من و بابایی داشتیم فیلم بازی میکردیم شما هم داشتی طبق معمول از روی ما رد میشدی و اینور و اونور میرفتی ما غرق در فیلم بودیم که یکهو دیدم بابایی دادش در اومد بله شما انگشت پاش رو گاز گرفتی البته بگم منو هم خیلی گاز گرفتی اما این یکی خیلی جالب بود گفتم تعریف کنم بخندیم این هم نمونه ای از قیافه گرفتن های شماست ببین ...
3 اسفند 1390

:::....خــــونه ی خــــــــــــدا ..::.

.......::::::....خــــونه ی خــــــــــــدا ..::. الو؟؟... خونه خدا؟؟ خدایا نذار بزرگ شم الو ... الو... سلام کسی اونجا نیست ؟؟؟؟؟ مگه اونجا خونه ی خدا نیست؟ پس چرا کسی جواب نمی ده؟ یهو یه صدای مهربون! ..مثل اینکه صدای یه فرشتس. بله با کی کار داری کوچولو؟ خدا هست؟ باهاش قرار داشتم. قول داده امشب جوابمو بده بگو من می شنوم .کودک متعجب پرسید: مگه تو خدایی ؟من با خدا کار دارم هر چی می خوای به من بگو قول می دم به خدا بگم صدای بغض آلودش آهسته گفت یعنی خدام منو دوست نداره؟؟؟؟ فرشته ساکت بود .بعد از مکثی نه چندان طولانی:نه خدا خیلی دوستت داره.مگه کسی می تونه تو رو دوست نداشته باشه؟ بلور اشکی که در چشمانش حلقه ز...
30 بهمن 1390

درس زندگی

در روزگاری که خنده ی مردم از زمین خوردن توست ، برخیز تا بگریند . . . کوروش کبیر . . . . دنیای بیرحمیست چه زود پیش چشم عزیزانمان ارزان می شویم چاره کم کردن رابطه ست که لااقل به مفت نفروشنمان < ...
29 بهمن 1390