کوثرکوثر، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 20 روز سن داره

کوثری عشق مامان و بابا

مسافرت 11 ماهگی

 ولنتاینتون مبارککککککککککککک   ساعت ها میشینی پای اینترنت و فقط وقتت رو به رفرش کردن سایت ها و وبلاگ ها میگذرونی شاید باز بشه واقعا خیلی خسته شدم سرعت اینترنت خیلی فاجعه شده اینتر نت ها اصلا سرعت نداره در واقع فقط کانکت میشه هیچی باز نمیشه از تمام دوستهام معذرت میخوام خیلی سعی میکنم که برم تو وبلاگشون ولی اصلا راه نمیده و هیچی به هیچی ولی سعی ام رو بازم میکنم فقط لطفا از من ناراحت نشین دلم واسه همهتون یه ذره شده مخصوصا واسه دیدن نی نی های نازتون. خوب از مسافرتمون بگم ... عصر روز پنج شنبه بود که بابایی یه اس ام اس از نمایشگاه چاپ مشهد براش اومد و تصمیم گرفتیم بریم هم زیارت هم دیدن نمایشگاه ......صبح زود جمعه راه اف...
26 بهمن 1390

عکس های مسافرت

   ت و ماشین روی صندلی مخصوص نی نی ها( دست مامان جون و آقا جون درد نکنه ) که البته کالسکه ات هست که این کارایی رو هم داره تازه از خواب بیدار شدی و داری هویج میخوری جدیدا هویج رو بادندون هات تکه تکه کوچیک میکنی و میخوری  تو حرم تازه رسیدیم هوا بس نا جوانمردانه سرد بود و برف میاومد مشغول کیک خوردن هستی با دهن پر خیلی با مزه شدی تو هتل ایرانیان الکی داشتی ذوق میکردی و اینور انور میرفتی    اینجا هی عکست رو میگرفتم و خودت هم میخواستی نگاه کنی و ذوق میکردی تو حرم از فضای بزرگ اونجا کلی به وجد اومده بودی و هی واسه خودت میرفتی میگشتی اسباب بازی هات رو هم دورت میریختی...
26 بهمن 1390

๑㋡๑ کوثر و روروک๑㋡๑

سلام فینگلی هی وای من دی دی چیشد کارم در اومد من هر موقع میخواستم جلوت رو بگیرم و متوفقت کنم از روروک استفاده مبکردم .....آره دخترم هر بار که کاری داشتم و میخواستم بهم نزدیک نشی مخصوصا وقتی آشپزخونه رو جارو میکشم یا چیزی سرخ  میکنم نمیخوام بهم نزدیک بشی تو رو تو روروک میگذارم که دیگه نتونی بیای جلوم آشپزخونه چون اوپن هست در نداره و این تنها راهش هست که شما نیای داخل یه کم سطح آشپزخونه بالاتر هم هست واین باعث میشه با روروک نیای داخلش خلاصه با این که خیلی وقت ها توش غر غر میکردی ولی خیلی خوب بود ............اما دیشب در کمال ناباوری دیدم با خونسردی داری از روروک در اومدی و داری جلوم راه میری منو میگی خشکم زده بود باز دوباره گذاشتمت ...
26 بهمن 1390

زیارت امام رضا واسه بار سوم برای کوثر

سلام گلم برای بار سوم هم امام رضا شما رو طلبید و دوروزه رفتیم زیادت و برگشتیم خیلی خوشگذشت با اینکه کم بود ولی خیلی خوب بود بابایی خسته شد بیچاره ولی اونم میگفت خوب بود خلاصه رفتیم رو به سلامتی برگشتیم شما هم طبق معمول خیلی ما رو شاد کردی راستی یه دندون دیگه ات در اومده درسته دیروز تو مشهد سومین دندونت هم در اومد یکی دیگه هم داره درمیاد ماشا الله گاز و گرفتی و داری میری جلو ایشاالله همیشه سالم باشی از دوستهای گلمون که هوامون رو داستن و اومدن بهمون سر زدن ممنونم ببخشید که خیلی وقته نرفتم پیششون حتما میام همه تون رو دوست دارم عکس ها و ماجرای سفرمون رو هم تو پست بعدی میگذارم فعلا با با ی یییییییییییییی   ...
26 بهمن 1390

کوثر و رستوران

حالا از شیطنت های تو میخوام بنویسم اول اینکه دیشب میخواستمبگیرمت میخواستی از دستم فرار کنی که آنچنان با سر مبارکتون زدی تو بینیم که دنیا جلو چشمام تیره و تار شد سرم داشت میچرخید واییییییییی خدایا اونقدر درد داشت که نگو تا ٢ ساعت با اینکه نشسته بودم سرم داشت گیج میرفت .....این از ضربه کاری که به من وارد کردی ..... هفته پیش که با دایی صالح رفتیم بیرون شام بخوریم تو رستوران رفتیم طبقه بالا نشستیم و جوری بودیم که به پایین اشراف داشتیم اول که کلی شیطونی میکردی و هی بلند بلند واسه خودت داد میزدی بعدش که آدرم ها رو دیدی که پایین هستن از اون بالا بلند بلند باهاشون حرف میزدی و داد میکشیدی که بهت توجه کنن بعدشم آقا هه از پایین اومد بالا گفت ا...
26 بهمن 1390

بدون عنوان

چــــﮧ قــــدر سفــــت شــــده پــــدال دوچــــرخــــﮧ ےِ دوســــتےِ مــــآטּ یــــآ مــــטּ خــــستــــﮧ اґ یــــآ شیــــب زیــــآد شــــده شــــآیــــدґ  تــــو دیــــگر پــــآ نمےِ زنــــےِ   ...
25 بهمن 1390

ورود کوثر به 11 ماهگی

سلام عزیزم ببخشید که پایان 10 ماهگیت رو بهت تبریک نگفتم بله عزیزم 10 ماه تمام شد و شما 2 ماه دیگه یک ساله میشی خیلی زود گذشت اوایل کمی سخت بود اما خیلی زود هر دومون عاددت کردیم به سختی هاش اخه شیرینی هاش خیلی زیاد بوده تا الان امید وارم هیچ وقت کم نشه ......هفته خیلی شلوغی داشتیم اول کمی از اوضاع و احوالت بگم اونقده شر دی که نگو واقعا خیلی وقت ها کم میارم تا الان که 10 ماهه شدی خیلی راحت بود بزرگ کردنت از اینجا به بعد باید کم حمت رو ببندم و خودب سپر دفاعی برای حمله های شما رو محکم کنم که بتونم از پس وروجک بازی ها و شیطنت هات بر بیام وای اونقده انرژی داری که نگو خیلی بالاپایین میپری خیلی اینور و اونور میری خیلی از روی من و بابایی رد میشی هی...
15 بهمن 1390

کوثر و اشتباه بابایی

این دفعه یه قضیه جالب و بامزه و خنده دار البته واسه من و بابایی خنده داره واسه شما گریه داره.... چند شب پیش دیر وقت بود داشتیم برمیگشتیم خونه شما هم خمار خواب بودی بابایی تو ماشین ترانه های عارف رو گذاشته بود چند روز بود که همش اون بود هر وقت سوار ماشین میشدم من دوست ندارم ولی گاهی تحمل میکنم خلاصه من کلافه شدم به بابایی گفتم اه همش عارف بذار یکی دیگه بخونه اومدم عوض کنم دیدم بابایی دستش رو آورد که بزنه تو دستم که دست نزنم منم زرنگ دستم رو کشیدم ولی دیدم صدا داد .......بله تو دست شما خورد دستش اون زد پشت دست تو و تو هم که بعد از ٨ثانیه گریه ات در اومد آخه تو حال خودت بودی حالا منو میگی مرده بودم از خنده بابایی که خودش نفهمیده ...
2 بهمن 1390

انار نازنین پر کشید

 عزیزم این پست را برای این گذاشتم که بدونی لحظه های تلخ هم تو زندگی زیادن باید باهاشون کنار بیای یا د سهراب بخیر!   آن سپهری که تا لحظه ی خاموشی گفت:   تو مرا یاد کنی یا نکنی   باورت گر بشود، گر نشود   حرفی نیست؛   اما...   نفسم می گیرد در هوایی که نفس های تو نیست   خداحافظ فرشته نازنين و كوچولو.ما دعات كرديم شفات تو رفتن بود...... انار نازنينمون براي هميشه تركمون كرد...........راحت شد از درد...از رنج........... خاله سلام منو به فرشته ها برسون.... ( خیلی تو فکرش بودم خیلی دعا میکردم تا اینکه هفته پیش از مامان نفس جون شنیدم ک...
1 بهمن 1390

کوثر و ارشیا

سلام این دفعه میخوام یه ماجرا از شما و پسر عمه ات تعریف کنم یه روز که خونه پدربزرگت بودیم اون هاهم  اون جا بودن رفتم تو آشپز خونه داشتن به ارشیا سیب میدادن منم نشوندمت روی میز شما زیاد کاری باهاش ندادشتی من پستونکت رو که دستم بود گذاشتم رو میز عمه شما پستونک رو داد دست ارشیا ببینه چکار میکنه آخه اون پستونک نمیخوره ارشیا هم با لثه هاش باهاش بازی میکرد خلاصه تو همین موقع شما دیدی ارشیا داره پستونکت رو میخوره رفتی به طرفش که ازش بگیری اونم هی دستش رو تکون میداد و بازی میکرد تو سعی کردی بگیری اما نمیشد آخه دستش رو تکون میداد این دفعه با تمرکز بیشتری رفتی جلو و پستونک رو گرفتی و خوشحال بردی طرف دهنت که بخوری که من ازت گرفتم و ر...
1 بهمن 1390