کوثرکوثر، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 2 روز سن داره

کوثری عشق مامان و بابا

نهایت دوست داشتن

عزیزم امشب من یه تنهایی شاهد صحنه ای بودم از تو که کاملا غافلگیرم کرد و اشک رو تو چشم هام جمع کرد. امشب تو حال دراز کشیده خوابیده بودی و منم کنارت بودم و داشتم آروم باهات حرف میزدم که بابا اومد خونه صدای گذاشتن کلید هاش رو شنیدی و برگشتی به طرف صدا و منتظر بودی تا بابا جون از پشت پرده بیاد تو و مثل همیشه تا دیدیش گل از گلت شکفت و دست هات رو به طرفش دراز کردی و پاهات رو به زمین میزدی که بغلت کنه اونم اومد کنارت و همینجور که دراز کش بودی یه عالمه بوسیدت و نازت کرد ولی تو دست هات باز بود که بغلت کنه ولی اون بعد از بوسیدنت رفت که لباسش رو عوض کنه تو هم همینجور که داشت ازت دور میشد نگاهش میکردی و بغض کرده بودی میخواستی گریه کنی که من به...
10 آبان 1390

com شدن وبلاگ

هورا هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااا سلام عزیزم الهی قربونت بشم امروز وبلاگت com شد این خبر خوشی بود که میخواستم بهت بدم. اولا دست آقا بهروز (دایی پسقلی ) درد نکنه واستون یه دامین گرفته و وبلاگتون رو به kosarjoon.com تبدیل کردن خیلی ممنون این هدیه ای بود از طرف هواداران کوثر جون با پشتیبانی آقا بهروز واسه شما دختر گلم واقعا دست گلشون درد نکنه هر چقدر هم تشکر کنیم کافی نیست روی گل همتون رو از راه دور میبوسیم واقعا مرسی ی ی ی ی و دمتون جیززززززززززززززززز     ...
10 آبان 1390

بازم دست زدنت

عزیزم همون دیشب یه عالمه دست زدی هی بهت میگفتم دست بزن و شما هم زودی دست میزدی بابایی صوت میزد شما دست میزدی از تلوزیون آهنگ پخش میشد تند دست میزدی میگفتم لای لای لای بازم دست میزدی خلاصه خیلی هم نوا شدی بلا............. امروز از صبح می خواستم بیام مطلب بنویسم نمی شد هی حالم گرفته میشد اینترنت قطع بود و همش خرابکاری بود از صبح ................................... آقا بهروز ببخشید که دیر اومدم ازتون تشکر کنم   ...
10 آبان 1390

کوثر و پیاز

امروز کنارت نشسته بودم داشتم پیاز خورد میکردم که شما منو تو این وضعیت نگاه میکردی و یکدفعه به طرف من حمله ور شدی منم پشتم رو کردم بهت نشستم تا دست نزنی تو هم شروع کردی به نق زدن منم شیطونیم گل کرد اومدم پیاز رو که نصفه بود جلو دهنت گرفتم شما هم طبق معمول دهنت رو باز کردی و پیاز رو مزه کردی یکدفعه متوجه طعم تند و متفاوتش شدی و کشیدی عقب اما هیچی نگفتی ولی دوباره اومدی جلو تا طعمش رو دوباره امتحان کنی و دوباره مزه کردی ولی این دفعه قیافه ات خیلی جالب شد و کلا سرت رو برگردوندی رفتی پی بازی خودت من که داشتم بهت میخندیدم بغلت کردم دیدم الهی بهمیرم گازش هم رفته تو چشت اشکت تو چشمت جمع شده بود الهی بمیرم برات خلاصه رفتم صورتت رو شستم و شما هم ...
9 آبان 1390

تولد هفت ماهگی

تولد هفت ماهگیت مبارک گلم گلم به این زودی هفت ماه از زندگیت سپری شد هر روز بهتر و زیباتر و مهربون تر و با نشاط تر از دیروز هستی و پدر مادرت رو به زندگی امیدوار میکنی عزیز دلم الان دیگه همه آرزو و زندگی من هستی و بی تو من دیگه هیچم من در تو خلاصه میشم عسلم پس همیشه سالم و سرحال بمون ...بینهایت دوست دارم . از تمامی دوستانی که امروز رو به دخملی تبریک گفتن ممنون کوثر شما رو از راه دور میبوسه ...
9 آبان 1390

کوثر تو دل مامانی

اتفاق های جالبی که تو ماه اول زندگیت تو دل مامانی برات افتاده خیلی جالبه و نشون میده اگه خدا بخواد نی نی رو نگه داره هر جور شده نگه میداره پس همه مامانا توکلشون به خدا باشه وقتی یک ماهت بود تو دل مامانی رفته بودیم مشهد و من هنوز فکر نمیکردم شما تو دلم باشی واسه همین تو پارک کوهستان با دایی جون ابوالفضل رفتیم سوار رنجر شدیم کلی جیغ زدیم وحشت کردیم دور اول رو که زد داشتیم سکته میکردیم از وحشت با تمام وجودمون جیغ می زدیم وقتی کلا تو هوا برعکس بودیم نفس ها مون حبس شده بود هر دو تایمون دفعه اولمون بود و بد جور ترسیده بودیم وقتی دور اول تمام شد رفت واسه دور دوم هم ذوق میکردیم هم مثل چی ترسیده بودیم دور سوم اینقده بهمون فشار اومده بود که م...
4 آبان 1390

پیشرفت های دخملی

دختر نازم سلام  عزیز دلم این روزا خیلی واسه خودت پر حرف شدی و آواز خون اونقدر بعضی مواقع باخودت حرف میزنی یا بلند بلند آواز میخونی که کلی دیدنی شدی بعضی مواقع اینقده صدات رو میبری بالا که اگه تلوزیون نگاه کنم نمی فهمم چی میشه و چه خبره دیگه اینکه امروز بعد از یک ماه و نیم غلتیدن از اینور اتاق رفتن به اونور اتاق تازه تونستی خودت رو سینه خیز رو زمین بکشی اگه خدا کمکت کنه شاید تا یک هفته دیگه چهار دست و پا کنی الهی قربونت برم من............. خودت رو واسه من و بابایی خیلی لوس میکنی به من که خیلی زیادی میچسپیو مدام آویزونمی   این عکس ها رو موقعی ازت گرفته بابا جون که از بیرون اومده...
1 آبان 1390