کوثرکوثر، تا این لحظه: 13 سال و 29 روز سن داره

کوثری عشق مامان و بابا

بازگشت به نی نی وبلاگ

1397/3/22 17:01
نویسنده : زینب فتوحی
589 بازدید
اشتراک گذاری

سلام بعد از چند سال این مامان تنبل باز به خاطرات یکی یکدونه اش سر زده و میخواد با همکاری خودش کم کم باز خاطره نویسی کنه

دختر گلم شما الان 7 سالت شده بسلامتی سال اول مدرسه رو پشت سر گذاشتی . شاگرد خوبی بودی و برای مامان بابا همیشه دختر خوبی بودی و هستی.

یکم از خصوصیاتت تو این دوران بگم

دختر نسبتا شلوغی هستی نه اینکه اذیت کنی نه خیلی خوش صحبت و البته با صدای بلند حرف میزنی برای همین وقتی خونه نیستی من دل تنگ صدات میشم عزیزم.خیلی دوستداری از همه چیز سر دربیاری و همه کار رو یاد بگیری. هر چند منم سعی میکنم همیشه کمک کنم بهت ولی خوب یه چیزایی مانع میشه که کم تر بهت میرسم . تعمیرات رو دوست داری فک میکنم بخاطر اینکه بابا رو گاهی میبینی چیزی رو باز و بسته میکنه . آرزوت اینه یه خونه بزرگ داشته باشیم که اتاقت پنجره داشته باشه.

دیگه چی بگم........ خیلی وقتا خودت رو لوس میکنی و از من و بابا میخوای بغلت کنیم . این روزا که مدرسه تمام شده خیلی حوصله ات تو خونه سر میره مخصوصا که رمضون هم هست دیگه از امروز رفتی کانون پرورش فکری که حداقل یک روز درمیون مشغول باشی .

تو کلاس اول درس مورد علاقه ات ریاضی بود . تو درس فارسی بد خطی هر چند نشون دادی که خوش خط میتونی باشی ولی همیشه از روی تنبلی و بیحوصلگی مینویسی .

خانوم فدایی نژاد معلم کلاس اولت بود امسال خیلی دوستش داشتی امسال مثل سال پیش دوست صمیمی نداشتی ولی با بیشتر بچه ها دوست بودی البته بیشتر یه گروه دوستی داشتین که شما .باران و یاسمن و نیایش و یکی دوتای دیگه با هم همیشه مشغول بازی بودین.

دیگه جونم برات بگه یکمی هم زود رنج هستی . رنگ صورتی رو خیلی دوست داری و هنوزم مثل قبل عاشق کتاب های جدید هستی

 

امروز تصمیم گرفتم دوباره بیام خاطرات رو بنویسم و اگر بشه کم کم به خودت یادد بدم که خودت هم بتونی این دفتر خاطرات رو دنبال کنی چون دیگه خوندن و نوشتن بلدی . اول یکم خودم باید ور برم همه چیز یادم بیاد که کم کم به شما هم یادبدم

دوست دارم عزیزم

 

پسندها (6)

نظرات (0)