کوثرکوثر، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 4 روز سن داره

کوثری عشق مامان و بابا

محرم کوثر

این چند وقته خیلی گرفتار بودم تازه اینترنت هم طبق معمول مشکل داشته و بعدشم که دهه محرم شد و الان هم که خیلی سخت مریضی خیلی عکس و مطلب دارم برات بگذارم اما فعلا اینو میگذارم تا بعد که هم تکمیل کنم هم اتفاق های جدید رو برات بگذارم به دوستهای خوبمون هم سلامی میدم و باید بدونن که خیلی دلمون براشون تنگ شده مخصوصادیدن نی نی هاشون  فعلا تا بعد بای گلم       ...
21 آذر 1390

محرم و کوثر

سلام شیرین تر از عسلم خوب نمیدونم اول از کجا شروع کنم . خوب اول از آخر شروع میکنم روز تاسوعا صبح زود از خواب بلند شدم و شروع کردم به آماده کردن اول غذات و بعد وسایل هات و بعدم خودت و شما هم مثل دسته گل شدی خلاصه آماده شدیم و رفتیم به طرف هیئت محبان زهرا . هیئت هر سال توی میدون وسط شهر مراسم خودش رو برگذار میکنه خوب چون هوا آفتابی بود خوب بود ولی خیلی سرد شده بود سوز بدی می اومد چه کنم دلم هم طاقت نیاورد که نرم مخصوصا که امسال تو هم بودی و دلم میخواست تو این مراسم شرکت کنی . خلاصه بیرجند سرد ترین مرکز استان توی اون روز شده بود رفتیم مراسم اول بادیدن پرچم ها و خوندن مداح ها حسابی مات و مبهوت شده بودی مخصوصا پرچم های قشنگی که توی هو...
21 آذر 1390

بدون عنوان

عصر یک جمعهء دلگیر، دلم گفت بگویم بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیده است؟چرا آب به گلدان نرسیده است؟چرا لحظهء باران نرسیده است؟ وهر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است، به ایمان نرسیده است و غم عشق به پایان نرسیده است. بگو حافظ دلخسته زشیراز بیاید بنویسد که هنوزم که هنوز است چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است ؟چرا کلبه احزان به گلستان نرسیده است؟ دل عشق ترک خورد، گل زخم نمک خورد، زمین مرد، زمان بر سر دوشش غم و اندوه به انبوه فقط برد،فقط برد، زمین مرد، زمین مرد ،خداوند گواه است،دلم چشم به راه است، و در حسرت یک پلک نگاه است، ولی حیف نصیبم فقط آه است و همین آه خدایا برسد کاش به جایی، برسد کاش صدایم به صدایی... عصر این جمعه...
6 آذر 1390

اولین محرم کوثر

              خدایا ... جای سوره ای به نام " عشق " در کتابت خالیست ، که اینگونه آغاز میگردد : و قسم به روزی که قلبت را می شکنند و جز خدایت مرهمی نخواهی یافت پرسیدم ازهلال مـاه چـرا قامتت خـم است؟ آهــی کشیـد و گفـت : که مـاه محـرم است. گفتم که چیست مـاه محـرم ؟ به نالـه گفـت: مـــاه عـــزای اشــرف اولاد آدم اســت ... </ سلام امسال عزیزم اولین محرم شماست ماه محرم حرمت خاصی داره وواسه ما شیعه ها حال و هوای خاصی هم داره امیدوارم وقتی بزرگ شدی تو هم ارتباط خاصی با این ماه برقرار کنی و درس زندگی بگیری و راهت رو از گفت...
6 آذر 1390

8 ماهگی

  آرزویم اینست : نتراود اشک در چشم تو هرگز مگر از شوق زیاد نرود لبخند از عمق نگاهت هرگز و به اندازه ی هر روز تو عاشق باشی عاشق آنکه تو را میخواهد و به لبخند تو از خویش رها میگردد و تو را دوست بدارد، بهمان اندازه که دلت میخواهد   هشت ماهگیت مبارکه عزیزم خیلی زود داری بزرگ میشی تا چشم بر هم بزنم میبینم بزرگ شدی و منم پیر شدم هر چند دوست دارم بزرگ شدنت رو ببینم و به اوج رسیدنت رو ولی این روز های شیرین کودکیت رو خیلی دوست دارم ولی حیف که خیلی زود میگذره    ...
5 آذر 1390

شروع شد

امروز عصر شروع کردی به چهار دست و پا کردن بعد از روزهای سخت خزیدن هر چند خزیدنت کم از چهار دست و پا نداشت ولی امروز شروع کردی به چهار دست و پا کردن مبارکه گلم توی 7 ماه و 27 روزگی چهار دست و پا کردی و بدبختی من هم شروع شد تا الان هم خودت رو به همه چیز میرسوندی ولی از امروز خطری تر شدی گلم ...................   ...
3 آذر 1390

بیخوابی دخملی

چند روز پیش رفته بودیم مغازه پیش بابایی شما طبق معمول اذیت کردی فراوون و آخر شب خوابت میومد و نق میزدی تو راه خونه نزدیک به خونه خوابت برد وقتی ماشین واستاد یکهو بیدار شدی منم زود رفتم تو خونه و خوابوندمت سر جات ولی هر کار کردم شیطنت تو گل کرده بود و جیغ و خنده و منم هر کار کردم نمی خوابیدی بابایی هم چراغ ها رو به خاطر شما روشن نمیکرد ولی فایده ای نداشت وقتی اصرار منو واسه خوابیدن دیدی کم کم گریه کردی دیگه به هیچ صراتی مستقیم نبودی خیلی گریه کردی بابا اومد ورت داشت و تو بغلش خوابوندت شاید بخوابی تو هم بدتر گریه کردی باز خودم گرفتمت بر عکس اون شب کلافه هم بودم تو هم بدتر میکردی خلاصه تونستم بعد از نیم ساعت بخوابونمت همین که گذاشتم...
2 آذر 1390

بازیگوشی های کوثری

  حالا کمی از شیطنت هات بنویسم اول بازم از خوابیدنت بگم وقتی میخوابی خیلی اذیت میکنی و مدام میخوای به اطرافت نگاه کنی و بازی کنی چشمات رو هی میمالی و کلافه ای ولی دست از فضولی برنمیداری وقتی هم بیدار میشی جالب تره به محض اینکه بیدار میشی یکدفعه سرت رو به طرف بالا میچرخونی ببینی بالای سرت چه خبره یا وقتی بیدار میشی زود شروع میکنی به دست زدن و البته همیشه همه بیدار شدن هات با خنده همراهه خیلی وقت ها تا بیدار میشی زود خودم رو بهت میرسونم و کنارت میخوابم که دو باره خوابت ببره و تو هم تا منومیبینی میخندی و دوباره یواش چشمات رو هم میره و دوباره میخوابی ...............از کفش پا کردنت بگم اول اینکه با اینکه مامان جونی بیشتر از 10تا...
2 آذر 1390

شب گردی

  سلام گلم منو ببخش که دیر به دیر آپ میکنم............ از دیشب بگم برات ............اول باید بگم یه چند روزی هست که شما به هم ریخته ای گاهی اوقات تب مختصری داری گاهی بهانه میگیری و مدام گریه میکنی یک بار هم استفراغ زیادی کردی نمی دونم چه کارت شده آزمایش ادار هم ازت گرفتم که مبادا دوباره عفونتت برگشته که خدا رو شکر خبری نبود. خلاصه مدام بغلم هستی چون همش بهانه و ناله خوابیدنت هم اصلا خوب نیست هی بیدار میشی البته الان خیلی راحت و خوب خوابیدی نمیدونم چی شده اما تب که نداری خدا رو شکر آروم خوابیدی ولی دو شب قبل مخصوصا دیشب همش مدام بیدار میشدی و جیغ میکشیدی هر نیم ساعت ربع ساعت و هی تو خواب از این دست به اون دست میشیدی ح...
2 آذر 1390

لحظه

  به آنهایی فکر کن که هیچگاه فرصت آخرین نگاه و خداحافظی را نیافتند. به آنهایی فکر کن که در حال خروج از خانه گفتند : "روز خوبی داشته باشی"، و هرگز روزشان شب نشد. به بچه هایی فکر کن که گفتند : "مامان زود برگرد"، و اکنون نشسته اند و هنوز انتظار می کشند. به دوستانی فکر کن که دیگر فرصتی برای در آغوش کشیدن یکدیگر ندارند و ای کاش زودتر این موضوع را می دانستند. به افرادی فکر کن که بر سر موضوعات پوچ و احمقانه رو به روی هم می ایستند و بعد "غرور" شان مانع از "عذر خواهی" می شود، و حالا دیگر حتی روزنه ای هم برای بازگشت وجود ندارد. من برای تمام رفتگانی که بدون داشتن اثر و نشانه ای از مرگ، ناغافل و ناگهانی چشم از جهان فر...
28 آبان 1390