کوثرکوثر، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 11 روز سن داره

کوثری عشق مامان و بابا

مامان تو رو خدا

1392/3/27 23:34
نویسنده : زینب فتوحی
405 بازدید
اشتراک گذاری

بازم شاهد حرف های عجیب غریب کوثری

دیشب داشتم تو آشپز خونه کار میکردم شما هم با بابا بازی میکردی در کنارش هم غر میزدی یه دفعه نمیدونم از کجا اومد و گفتی مامان تورو خدا میگیم چی میگی تو رو خدا میگم تو رو خدا چی؟ باز گفتی تو روخدا خب یعنی چی همچین با حالت التماس میگفتی و دستت رو باز کردی که بغلت کنم منم که خیلی از خوشمزهگیت خوشم اومده بود بغلت کردم و نازت کردم و بوسیدمت  ولی شما که دیدی این جمله ات خیلی واسه من و بابایی جالب بوده هی مدام تکرار کردی دیوانه کردی منو.......

باز دیروز صبح الکی رو زمین میغلتیدی و میگفتی مامان کمکم کن کمک ....من که مرده بودم از خنده میگفتم باشه الان میام نجاتت میدم ..........وقتی بابا میاد خونه بهش میگی بابا بیا منو بگیر من فرار کنم تو منو بگیر دیشب بهش میگی بابا من پرواز میکنم تو منو بگیر بابا میگه پرواز کن ببینم چه طور پرواز میکنی ........

امروز ظهر غر غر میکردی حوصله ات سر رفته بود بابا  که اومد بیشتر غرغر کردی که توجه بابا رو جلب کنی بابا میگه چشه کوثر میگم میخواد توجه تو رو جلب کنه میگه با گریه میگم آره حالا گریه های شما هم به دروغ و کلک بود نه اشکی نه چیزی بابا بغلت کرد دستت رو دورگردنش حلقه کردی و سرت رو شونه اش گذاشتی اونم که خوشش اومده بود نازت کرد و بهت میگفت که خیلی لوسی.........

امروز به خاله جون زنگیدیم شما باهاش کلی حرفیدی و شیرین زبونی کردی ظهر که میخواستیم بخوابیم میگفتی مامانی من خاله معصوم میخوام میگفتم اون رو از کجابرات بیارم بگیر بخواب بهم میگی خاله معصوم چیکار میکنه بریم پیشش...........

عصر وقتی بیدار شدی دیدی بابا خونه نیست با بهانه بابا رو گرفتی این روزا اگر به من باشه پام رو از خونه نمیخوام بیرون بگذارم ولی تو همش دوست داری بری بیرون ............

 

باز مامی خسته و دلگرفته و بی حوصله شده

 

راستی چند وقته میخوام کلمه های انگلیسی که بلدی بنویسم یادم میره

بال

ساکس

شوز

کام هیر

پیس

برد

واتر

پنس

اسپون

فورک

ددی

مامی

فیش

کتی

آیس کریم

براش

واتر ملون

پن

هاگ می

فلوور

بوک

میلک

اسلو

اسلیپ

جاست وان

فینیش

چیزایی دیگه هم هست که یادم نیست

وقتی بزرگ شدی میخندی به این که اینا رو به فارسی فینگلیش نوشتم خوب حوصله نداشتم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

مهدی
27 خرداد 92 22:02
سلام کوثری خوبی چه خبرا میبینم که لاتین میحرفی ماشالله بزنم به تخته [مغرورمراقب خودت باش
مبینا
28 خرداد 92 20:58
سلام مامان کوثری :-* هییییی چه کنیم دیگه ولی باشه عوضش میکنم باید شاد بنویسم!چون نمیخوام دوستامو ناراحت کنم... ) عروسمون نی ) حالا هی بیاید بزنید تو ذوقم یه دو خط الکی تعریف کنید انگیزم زیاد شه =))
مبینا
28 خرداد 92 20:59
ای جانم خارجی هم بلده
مبینا
28 خرداد 92 20:59
کوثری رو توهم برداشته بود
مامان دو بهونه قشنگ برای زندگی
29 خرداد 92 2:08
آفرین کوثر جون آی لاو یو
مهرنوش مامان مهزیار
29 خرداد 92 13:46
زینب جون تو رو خدا میگم ... زینب جون کمکم کن ... عجب بلایی شده ماشاا...
مبینا
31 خرداد 92 14:49
سلام سلامــ کوثری خوفه؟
مهدی کوچولو
1 تیر 92 2:19
اوووووه چه همه کلمه،یه دفعه میگفتید انگلیسیش فوله دیگه ماشااله به دخترک شیرین زبون مامان
مهرنوش مامان مهزیار
1 تیر 92 9:03
سلام عزیزم . راستش اینی که میخوام بگم شیرینی پزا میگن. میکن نباید زیاد تخم مرغ رو هم بزنی همین که مخلوط بشه کافی. البته میشه وانیل هم زد دیگه که معطر بشه.برای من که بو نمی داد چون شوهر منم خیلی نسبت به بوی تخم مرغ و بوی مرغ حساس و اگر بو می داد نمی خورد.
پرنیا و مامانش
1 تیر 92 10:18
جگرتو عشقه کوثر نازم با ان شیرین زبونیهات دلم برات یه ذره شده می بوسمت گلم .زینب طلا خوبی عزیزم اقا کاظمی خوبه ببخش حالمو که میدونی اوضاعی ندارم که زنگ بزنم و احوالت رو بپرسم بزار پای ویار لعنتی حالم خوب شه جبران می کنم دوست مهربون و دوست داشتنی من
مامان بردیا
1 تیر 92 16:11
سلام.ممنون که به ما سر میزنید.با پست جدید و عکسای تولد بردیا جون پذیرای شما هستیم.حتما به ما افتخار بدین