غلت زدن
سلام به هلوی زندگی مامان بابا
خوبی کوثر جونم - امروز که خیلی خوب بودی فدات بشم الان چند روز بود که سعی می کردی بچرخی و غلت بزنی امروز بالاخره موفق شدی من و بابایی کنارت بودیم دیدیم بیدار شدی خیلی آروم به اطرافت نگاه می کردی چون دیدیم ساکتی مشغول تماشای تلوزیون شدیم بعد از 3 دقیقه دوباره بهت نگاه کردم دیدیم داری سعی میکنی بچرخی کاریت نداشتم تا سعی کنی
دوباره بعد از چند دقیقه دوباره نیگات کردم الهی یه دفعه جیغم در اومد و به بابایی گفتم ببینش بله با هم دیدیم کوثر جون بالاخره موفق شده غلت بزنه و بچرخه به روی شکمش
تو همین وضعیت صورتت رو گذاشته بودی رو تشکت و کنار خودت رو داشتی نیگاه می کردی آروم و معصومانه به شکم برگشته بودی و هیچی نمی گفتی خیلی راحت تو این وضعیت به کنار خودت نگاه می کردی
فدات بشم من و بابایی خیلی ذوق کردیم دختر جون باهوش و پر تحرکی داریم خدا همیشه برامون نگهت داره
اینم بگم که توی 2 ماهگی غریبه ها رو تشخیص میدادی و گریه سر میدادی و فقط تو بغل مامانی ساکت می شدی.