کوثرکوثر، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 5 روز سن داره

کوثری عشق مامان و بابا

کوثر و آقا رضا

سلام به همه دوستایی خوبمون حال کوثری رو به بهبودی هست شکر خدا الهی هیچ بچه ای مریض نشه خیلی سخته ببینی بچه های معصوم و بیگناه مریض شدن تازه بازم خوبه این مریضی ها علاج دارن خدا صبر بده پدر مادر هایی رو که با بیماریهای لاعلاج بچه ها شون دارن طاقت میارن و دم نمیزنن الهی همه شفا پبدا کنن. ابن عکس ها مربوط به مسافرتمون هست آقا رضا که حالا صاحب یه دادش ناز به اسم پوریا شده داره با کوثر بازی میکنه رضا کوثر رو خیلی دوست داره و همش میخواست با کوثر باشه و کاراهای کوثر خیلی وقت ها براش جالب هم بود و از کارها تعجب میکرد و میخندید ......این چادری که کوثر و رضا توش هستن رو خاله جون واسه کوثری گرفته دستش درد نکنه همیشه ما رو شرمنده خودش میکنه اگر دقت...
2 آذر 1391

خروسک

سلام دخمل گلم سرماخورده و خروسک گرفته خیلی صداش بد شده خیلی اذیته الهی قربونش برم اینقدر وقتی سرفه اش میگیره حالش بد میشه از بس درد داره گریه میکنه فداش بشم الهی وقتی مریض میشه اونقدر از اینکه ازش خوب مراقبت نکردم از خودم بدم میاد که حد نداره منو ببخش نفسم ....با تمام اینکه حالش بد هست ولی وروجک بازی های خودش رو هم در میاره و ما رو میخندونه............   اینم کوثر و مامان جون وقتی مامان جون خیاطی میکرد کوثر زود میدوید میرفت رو پاش مینشست که ببینه چیکار میکنه و مامان جون هم بیچاره با همون وضعیت خیاطی میکرد وقتی میخواست چیزی برش بزنه هم زود میدوید پارچه رو جمع میکرد و کنار خودش میگرفت و میگفت ادازه است یعنی اندازه است وروجک ساع...
29 آبان 1391

کوثر و بابایی

کوثر لار که بودیم خیلی با آقاجون خوب بود همش صداش میزد بابایی چون ماها بابا صداش میکردیم اونم یا بهش میگفت بابایی یا میگفت آقا جون الان هم وقتی فیلم های اون جا رو نشونش میدم همش بهانه آقا جون رو میگیره خلاصه اون جا که بود خیلی جریانات با اقاجون پیش میآورد و همش خودش رو شیرین میکرد باهاش نماز میخوند هرجا میرفت دنبال سرش اینور و اونور میرفت خیلی وقت ها هم بهش میگفت بشین و اشار میکرد به کنار خودش که منظورش این بود که بابایی بشینه پیشش ظهر هم که میشد اگر نمیخوابید بیچاره آقاجون رو نمیگذاشت بخوابه هر وقت آقا جون میخواست چیزی بخوره زود خودش رو بهش میرسوند و تو خوردن کمک میداد خلاصه کم خودشیرینی نمیکرد این وروجک واسه بابایی ...........یه روز که می...
25 آبان 1391

تولد بابایی

        سلام امروز روز تولد بابایی هست عزیزم تولدت مبارک الهی سایه ات همیشه بالا سر من و کوثری باشه        ...
22 آبان 1391

عکس

تو این پست کمی عکس میگذارم ...... اینجا دخملی آماده شده بره عروسی خودش یه عروس ناز کوچولو شده طبق معمول دوربین مامان شارژ نداشت و با گوشی دایی جون عکس گرفتیم تو عروسی اونقدر به خودت مینازیدی آخه همه توجهشون به تو بود و تو هم کلاس میگذاشتی رضا جونی خیلی ازت خوشش اومده بود و میخواست ببوستت اما تو نمیگذاشتی اینجا هم بندر عباسه وقتی میخواستیم با قطار برگردیم از بندر عباس بر گشتیم کلی آب بازی کردی و دست توی شن ها میکردی و کلی ذوق میکردی بیچاره شدیم تا تونستیم از آب بکشیمت بیرون اینجا هم شن ها رو رویختی روی صورتت   ...
20 آبان 1391

بازگشت دوباره و روزگار کوثری

سلام به همه دوستان نی نی وبلاگیمون مخصوصا اونهایی که به بادمون بودن و احولالمون رو جویا میشدن عزیزان خیلی دلم براتون تنگیده بود . راستش بعد از مسافرتمون نت نداشتم تا وقتی راه انداختیم طول کشید و از طرفی این وضعیت اقتصادی دیگه رمق نگذاشته واسه کسی دیگه حال و حوصله ای هم نیست که بشه با اعصاب راحت تر بیایم و سر گرم نت بشیم خلاصه بگذریم از این بحث ها.......... کوثری خیلی خیلی بزرگ شده و خوب حرف میزنه تازه یاد گرفته جمله میسازه و خیلی بامزه تر شده حرف زدنش بازی کردن هاش اذیت کردن هاش شیطنت هاش هم خیلی خیلی زیاد شده یک لحظه  آرامش نداره و ما هم آرامش نداریم خیلی چیزا یادگرفته چند تا شعر یاد داره که همراه با مامان میخونه مثل اتل متل و ...
20 آبان 1391

کوثر وماجراهای سفر

سلام به همه دوستهایی که خیلی وقته ازشون خبر ندارم ببخشید که نمیام پیشتون ولی غیر از مامان ریحانه جونی و مامان پرنیا جون و آقا بهروز کسی هم سراغی نمیگیره ازمون .. کوثر تو زادگاهش خیلی داره خوش میگذرونه هر چند دلتنگ بابایی هست ولی چون بازی میکنه همش سرش گرمه ولی من خیلی دلم واسه بابایی تنگیه یه عالمهههههههههههههههههه ...... خب کمی از ماجرا های کوثری بگم هر چند یه عالمه عکس داره ولی چون رم ریدر ندارم نمیتونم بگذارم تو وبلاگ پس فعلا ماجراهاش رو تعریف میکنم اولی ا اجرای دایی جون و کوثر ...... دایی جون خسته از کار برگشته بود خیلی شونه هاش درد میکرد اومدم رگ گردنش رو بگیرم که خوب بشه دایی جون دردش می  اومد و ناله میکرد کوثر داشت ...
6 مهر 1391