کوثرکوثر، تا این لحظه: 13 سال و 30 روز سن داره

کوثری عشق مامان و بابا

یه خاطره هم از هواپیما سوار شدنت

موقعی که تو فرودگاه بندر منتظر هواپیما بودیم متاسفانه پرواز تاخیر داشت و ما هم منتظر شدیم نمی دونم شما تو این 2 ساعت چه کارتون بود که مدام پوشکتون رو خیس میکردی یاکثیف خلاصه پوشک آخر رو هم عوض کردم و موقع پرواز شد من متوجه نشدم که دیگه پوشک نداری از بس ناراحت بودم که دارم از آقا جون و مامان جون دور میشیم - خلاصه سوار هواپیما که شدیم یه 10 دقیقه نگذشته بود که ای وای کوثر پوشکش رو کثیف کرد آنچان کثیف کردی که بوش در اومد   رفتم به مهماندار گفتم می خوام دخملم رو بشورم و پوشکش رو عوض کنم اونم گفت باشه دستشویی رو آمداده کرد منم رفتم پوشکت رو بیارم که دیدم ای داد بیداد از پوشک خبری نیست - خلاصه باز رفتیم دور گشتیم از یه نی نی پوشک گرفتیم...
7 مرداد 1390

پیشرفت های کوثرجون

سلام گلم الان که این مطلب رو مینویسم شما خوابی الان 4 ماهت تمام شده فدات بشم - یکشنبه نوبت واکسن 4 ماهگیت هست خیلی بزرگ شدی و بازیگوش و باهوش - از همون روز های اول خیلی به رنگ ها و طرح ها واکنش نشون میدادی و دقت می کردی الان خیلی بیشتر شده بغل هر کسی که میری اول به لباسش نگاه می کنی پرده آشپز خونه رو خیلی دوست داری وقتی بهش نگاه میکنی می خندی یه بار سر موقع از علایقت عکس می گیرم میزارم تو وبلاگت - لثه های نازت شروع به خارش کردن مدام لب پایینت رو میخوری هر دو دستت هم طبق معمول تو دهنت هست و هر از گاهی اوق هم میزنی که بدت میاد از بس دستت رو تا آخر میبری تو گلوت - مدام هم می گی (مممممم مو ما مَم ام ) خلاصه حسابی شیرین شدی جدیدن وقتی می خو...
6 مرداد 1390

بلای مامان

سلام عسل مامان خوبی فرشته ی گلم - الان که دارم این مطلب رو برات می نویسم روپام نشسته ای - تازه شسته بودمت دورت حوله آورده بودم ناگهان بلهههههههههههه رو پای مامانی پی پی کردی ای واییییییییییییییییییییییییی می خواستم مطلبی رو برات بنویسم اینم شد خاطره - و درس عبرتی واسه مامانی که تورو باز نزارم رو پام پس فعلا تا بعد بریم یشورمت ...
6 مرداد 1390