جدید از کوثر
غلت زدن
سلام به هلوی زندگی مامان بابا خوبی کوثر جونم - امروز که خیلی خوب بودی فدات بشم الان چند روز بود که سعی می کردی بچرخی و غلت بزنی امروز بالاخره موفق شدی من و بابایی کنارت بودیم دیدیم بیدار شدی خیلی آروم به اطرافت نگاه می کردی چون دیدیم ساکتی مشغول تماشای تلوزیون شدیم بعد از 3 دقیقه دوباره بهت نگاه کردم دیدیم داری سعی میکنی بچرخی کاریت نداشتم تا سعی کنی دوباره بعد از چند دقیقه دوباره نیگات کردم الهی یه دفعه جیغم در اومد و به بابایی گفتم ببینش بله با هم دیدیم کوثر جون بالاخره موفق شده غلت بزنه و بچرخه به روی شکمش تو همین وضعیت صورتت رو گذاشته بودی رو تشکت و کنار خودت رو داشتی نیگاه می کردی آروم و معصومانه به ش...
نویسنده :
زینب فتوحی
18:10
بدون عنوان
سلام دختر نازم امروز اومدم خیلی حرف ها برات بزنم خیلی بزرگ شدی انگا همین دیروز بود که به دنیا اومدی این ٣ ماه خیلی زود برام گذشت حتی ٩ ماه انتظار برای اومدنت هم زود تمام شد الان که دارم این نوشته ها رو برات می نویسم داری سعی می کنی که خودت رو به شکم برگردونی ما شاالله زورت خیلی زیاد شده خیلی غلت میزنی و تقلا زیاد میکنی الان در عرض ٥ دقیقه کل تشک زیر پار رو چرخ زدی دور زدی تمام سعی و تلاشت رو میکنی که برگردی هی خسته می شی اما باز دوباره سعی می کنی از بس غلت زدی از رو تشکت رفتی رو تشک خوب ادامه بده تا منم باقی نوشته هام رو بنویسم تا این جا خیلی شیرین شدی ناز شدی بزنم به تخته خانوم کوچولومون داره جا می افته و هر روز زیباتر میشه ...
نویسنده :
زینب فتوحی
19:01
بدون عنوان
پستونک
دختر نازم اینجا داره سعی می کنه پستونکش رو با دهنش بگیره ...
نویسنده :
زینب فتوحی
0:20
خواب فرشته ها
اینم عکس کوثر مامان تو خواب که تو روزهای اول زندگیش گرفتم اینجا 6 یا 7 روزش هست ...
نویسنده :
زینب فتوحی
0:19