کوثرکوثر، تا این لحظه: 13 سال و 30 روز سن داره

کوثری عشق مامان و بابا

کوثر و حرف های جدید

1391/6/6 17:17
نویسنده : زینب فتوحی
879 بازدید
اشتراک گذاری

خیلی کلمه ها رو خوب ادا میکنی و خیلی چیزها رو درک میکنی بیشتر اومدم این موارد رو برات بنویسم

اسم ها رو خیلی خوب میگی

حنانه اسمی هست که عمو دوست داره همش تکرارش کنی و تو هم درست تکرار میکنی

نازی رو میگی ناسی ناسی خیلی قشنگ میگی وقتی که یه جاییت درد میکنه زود خودت رو ناسی میکنی

جدیدا هم یادگرفتی عروسک هات رو بغل میکنی و میگی عسیسم (عزیزم) و یه عالمه منم بهت ذوق میکنم

و وقتی چیزی میریزه رو زمین میخوای بگی ریخت میگی گیخت

نونی همون نون که خیلی هم دوست داری مخصوصا تازه و گرم باشه

بریم رو میگی ( می) نمیدونم چرا

افتاد رو هنوز میگی (تاد)

وقتی میخوای دستت رو بگیرم با چیزی بدم دستت میگی (دس)

نمی دونم این رو گفته بود یا نه حالا دوباره تکرار میکنم یه بار خودم خسته بودم و نشستم گفتم اخیش و شما هم یاد گرفتی هر بار میشینی می گی آخیش انگار از صبح داشتی کار میکردی خیلی بلایی

واسه نی نیهات همون عروسک هات لالایی میخونی چه لالایی آدم کیف میکنه تازه وسط هاش چیزای دیگه ای هم براشون میخونی

خیلی عروسک هات رو بغل میکنی و باهاشون حرف میزنی و تا موقع خواب باخودت داریشون

خاله رو خیلی قشنگ ادا میکنی یعنی خ رو با دقت آروم ادا میکنی روز عید واسه خاله بهترین عیدی خاله گفتن شما بود که از پشت تلفن گفتی.

خیلی از وقت ها توخونه دایی ابوالفضل رو صدا میکنی و میگی (ابوبه)

هر مردی رو چه تو تلوزیون یا کوچه میبنی میگی عمو

وقتی دست و پات از جایی یا چیزی درد میگیره میری میزنیش و میگی بد

وقتی دعوات میکنم و میگم بی ادب به من میگی ادب

وقتی شیر میخوای میگی لالا یعنی بیام بهت شیر بدم تا بخوابی گاهی هم خوابت میاد میگی لالا و گریه نمیکنی و حرفت رو میزنی

آدمس رو خیلی دوست داری اوایل قورت میدادی ولی الان تا هر چند ساعت که باشه تو دهنت نگه میداری بعد میندازی دور و وقتی میخوای میگی (آدابس)

بخور رو (بخ ) میگی - چبپس رو دوست داری مخصوصا کچاب و میگی (چیس)

غذا رو میگی (ادا) -جیش و هم میگی جیش یه مدت خیلی خوب جیش رو میگفتی و شلوارت رو خیس نمیکردی اما دوباره  سر جریاناتی که کمتر خونه بودم همه زحمت هام خراب شدن و کمتر میگی جیش

ماشین رو میگی مشین  این رو هم خیلی ناز میگی

باباجون رو میگی باباتی مثل هر بچه ای دیگه ای خیلی زیاد به دفتر و کتاب علاقه داری و به کتاب میگی(تتاب)

چند هفته پیش واست خمیر بازی گرفتم دوست داشتی بازی میکردی اما نمیشد تنها ولت کرد چون همه جا رو پر از خمیر بازی میکردی

هاپو رو خیلی قشنگ میگی

واسه اولین بار پریروز سوار اتوبوس شهری شدی با تعجب همه چیز رو نگاه میکری هنوزم هر کی باهات روبرو میشه از خنده هایی که باهاشون میکنی و حرف زدنت میگن چقدر دخترتون اجتماعی هست.

دو روز پیش کنار یه هندونه فروشی وایساده بودیم بهت میگفتم دست نزنی ولی چون اونهمه دیدن هندونه ها کنار هم برات جالب بود ناراحت بودی که نمیشه دست بزنی یه آقایی از مغازه اومد بیرون شما هم دلت پر بود بدون مقدمه با زبون خودت شروع کردی با حرف زدن باهاش منم کلی بهت خندیم اون بیچاره هم با تعجب به حرف هات گوش می کرد.

کوثری تازه گی ها همش دور خودش میچر خه اونقدر میچرخه که سرش گیج میره و میخوره زمین

اینم که میخوام بگم رو باز از من یادگرفتی کرم که صورتت میزنم میگم آخ خدا چه ناز شدی از اون به بعد هر کار که میکنی صورت خودت رو که میشوری یا چیزی به صورتت میکشی خودت میگی آخ خدا یا میگی خدا خدا و خودت به خودت ذوق میکنی

اونقدر در طول روز شاهکار میزنی که همش رو یادم نمی مونه

از میوه ها زرد آلو رو دوست نداری خربزه و طالبی هم دوست نداری گلابی و انگور که بهش میگی انور رو خیلی دوست داری البته هندونه رو هم خیلی دوست داری انار رو هم تازه خوردی بهش میگی انا به میوه اناب رو هم درست میگی تو زاهدان هر روز که پدر بزرگ بابایی می اومد خونه میرفتی بغلش و میگفتی اناب که از درخت بکنه و بهت بده اونم خیلی دوست داشتی خیلی گلمه ها رو خوب ادا میکنی الان هر چی فکر میکنم بادم نمیاد حتما بعدا مینویسم دوباره ....

اینم کوثری در حال پوشیدن چادر

کوثری داره عروسک بچه گی های بابایی رو میخوابونه

ببینید عروسک فسیل شده تاریخی هست موزه میخردشقهقهه

از بس عروسک رو آمپول زدن بدنش سوراخ سوراخه حتی عمه هم از این عروسک خاطرات داره

اینم عکس یک یا دوروزگی شماست هی وای من چقدر زود گذشت دلم خیلی واسه نوزادی کوثر تنگ شده

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

خاله مصی
4 شهریور 91 23:43
عزیزدلم.خاله جون چراگذاشتی مامانی موهای ناز وپریشونت روکوتاه کنه هرچنداینجوری هم برای من خواستنی وشیرین هستی عسلم الهی من قربونننننننننننننننت برم
پرنیا جون و مامانش
5 شهریور 91 8:01
ای جونم چه ملوسی و عروسی کوثر جون خاله چه قدر ناناسی .و چه دخمل ارومی که اصلا تو ارایشگاه اذیت نکرده ای قربونت برم شیرین خاله ماشالله بلبل زبونی هات هم گل انداخته بخورمت با این زبون شیرینت عزیزم
مامان فندق
5 شهریور 91 16:35
عشق. فراموش کردن خود در وجود کسی است که همیشه و در همه حال ما را به یاد دارد . زود بیا آپیدم . منتظر حضور گرمت هستــــــــم . اگر مایل به تبادل لینک هستی اول منو با اسم "فندق مامان و بابا" بلینک بعد بهم خبر بده که با چه اسمی لینکت کنم .
مامان آناهیتا
5 شهریور 91 21:42
سلام روزتون خوش الهی خدا نگهدارش باشه با تجربه جدید نقاشی آناهیتا منتظریم
خاله مصی
5 شهریور 91 23:28
####__#_____#____###_________ #_____ _____#__#_____#___#____#________#_____ _____#__#_____#__#______#_______#_____ #####__#_____#__#______#_______#_____ _____#___#___#___#______#_______#_____ _____#____#_#_____#____#________#_____ #####_____#_______###_____#####____ _____&&& &&&_____________ ____&&&&&&________________ ___&&&*&&**___________________ _______**&&**________________ ____ _______**&&**______________________ ________**&&**______________________ _______ __$$&$$$__________$&$$$ ______$$&&1111$$$&&_________ &&1111$$&& ___$$&&111111111$$$&&____&&1111111111$$&& ___$&1111111111111$$&&__&&111111111111$$$& __$&1111111111111111$$&&111111111111111$$$& __$&111111111$$$$1111$$1111$$$$111111111$$$& _$$11111111$$$$$$$$$1111$$$$$$$$$1111111$$$& _$$11111111$$$$$$$$$$1$$$$$$$$$$$11111111$$& _$$11111111$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$111111111$& __$111111111$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$111111111$$& __$&1111111111$$$$$$$$$$$$$$$$11111111111$& ___$111111111111$$$$$$$$$$$$111111111111$& ____&11111111111111$$$$$$111111111111111& _ ____&11111111111111$$11111111&&111$$&& ____ __&&1111111111111111111111&&11$&& ______ __&&111111111111111111111&&1& _________ _&&11111111111111111$&_&& __________ ___&&111111111111$$&___&& __________ ______&&&1111111$&______&&&_&* ____________________&&&111& _____&&&&*
مهدی کوچولو
6 شهریور 91 2:14
ما پریروز یه کوثر کوچولو بهمون اضافه شد دلم میخواد ببینمت برام حرف بزنی خوشگله.
مامان ریحان عسلی
8 شهریور 91 11:07
سلام ای جونم خوب می فهممت وقتی کوثر برات حرف می زنه چه حالی میشی خدا برات نگهش داره
کوثر مامان
16 شهریور 91 14:14
سلام عزیزم از وبلاگ شما بازدید کردم کوثر خانم شما هم نازه خدا حفظش کنه بازم به وبلاگ ما سر بزن