عکس های مسافرت
سلام عشق مامان
اینجا تو ماشین بیخیال نمیشی که راه بیوفتیم فرمون رو چسپیدی بیخیالش نمیشی انگار که پت مرسدس نشستی
اینجا همند روستای بابا بزرگ شماست اینجا هم داخل باغ بغل بابابزرگتون روی درخت توت
خیلی از اینکه بالای درخت بودی خوشت اومده بود و از شوق جیغ میزدی و حرف میزدی
اینجا هم هی میخوایم بگیریمت از پایین شیطونی میکنی و پاهات رو میگرفتی بالا تا دستمون بهت نرسه
خونه دایی صالح کنار مرغ هاش خیلی دوستشون داشتی و وقتی میبردیمشون سر جاش گریه میکردی
اینجا هم اگه اشتباه نکنم احمد آباد بود که با دایی صالح و خانواده خانومش و پدر بزرگ و مادر بزرگ پدری رفتیم اینجا هم کنار بع بعی بودی ازش میترسیدی کمی ولی نازش هم میکردی
اینجا هم رفته بودی واسه شام بیرون که دایی صالح ما رو دعوت کرده بود خیلی خوش گذشت دستش درد نکنه عمو دراز کشیده بود شما هم تو بغلش رفتی خوابیدی
اینجا هم نمایی از جایی بود که نسته بودیم واسه شام قشنگ بود اسمش یادم رفته
اینجا هم مغازه دایی صالح که عینک فروشی داره
اینجا هم خونه عمه بابایی هستیم این تاب رو واسه نوه اش که ٩ ماهه است اسمش هم شایلین هست گرفته ما شایلین رو ندیدیم ولی شما با تابش بازی کردی خیلی هم دوست داشتی
من از عهد آدم تو را دوست دارم از آغاز خلقت تو را دوست دارم
چه شب ها من و آسمان تا دم صبح سرودیم نم نم : تو را دوست دارم
نه خطی ٬ نه خالی ! نه خواب و خیالی ! من ای حس مبهم تو را دوست دارم
بیـــــا تا صـــــــدا از دل سنگ خیــزد بگوییم با هم : تو را دوست دارم
جهان یک دهان شد هم آواز با ما تو را دوست دارم ٬ تو را دوست دارم