کوثر و باز هم اسباب کشی و دردسر
اینم یه عکس هنری از نفس مامان سلام دخملم نمیدونم گرفتاری ها کی تمام میشه آرامش نیست تو زندگی بعد از چپ کردن ماشین بابایی که الان کم کم داره یک ماه میششه که بی وسلیه اایم تو این اوضاع خونه هم عوض شد و باز اومدم تو آپارتمان خیلی خونمون کوچیکه دیگه مجبوریم اجاره نشینی بهتر از این نمیشه فقط خوبی داره اینه که آدم غرغرویی دور و برمون نیست و تمام واحد ها جوون هستن هر چند فکر کنم بیشتر مردن ولی فکر کنم یکی دو تا خانواده هم هستن خب ولش کنم این چند روز اسباب کشی کردیم و الان هم مستقر شدیم فقط بیشتر از همه نق زدن ها و شیطنت های تو خسته ام کرد از این ور جمع و جور میکردم باز تو میریختی و پخش میکردی و مدام نق میزدی بغل بغل دیوانه شد...