کوثرکوثر، تا این لحظه: 13 سال و 30 روز سن داره

کوثری عشق مامان و بابا

کوثر و حرف زدن تو خواب

1390/8/10 22:32
نویسنده : زینب فتوحی
363 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گلم

اول از همه باید بگم خیلی دلم واسه بابام مامانم و خواهرم و دو تا داداش هام تنگ شدهص حسابی یه عالمه دوستون دارم هر جا هستین سالم و خوش باشین

 و اما قضیه خواب شما وحرف زدنتون شما کلا وقتی بیداری زیاد حرف میزنی اونقده به زبون خودت حرف میزنی تازه وقتی من مثل خودت حرف میزنم شما هم جوابم رو خیلی جدی میدی بیشتر از واژه هایی مثل ( اَدو _ اَژو -  ژو - ژا- وو- دا - دو- دَ-بَدَ -بو ) استفاده میکنی و آواز هم زیاد میخونی خلاصه روزهایی که پر انرژی تر هستی و بیشتر شلوغ بازی میکنی شبش تو خواب حرف میزنی و مثل همیشه من و بابایی رو به تعجب وا میداری. فدات بشم همه کارهات به خودم رفته.........

 

عکس هایی هنری از کوثرجون

اینجا با بابا بزرگ باباجون رفته بودیم بیرون خاله بابایی هم با شوهرش بود پشت سرت بوته های زرشک هم هست که رسیده بود و خیلی هم خوشمزه است

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (8)

دایی پسقلی
9 آبان 90 7:19
................. ..................... هر چی فکر میکنم می بینم واقعاَ حرفتون صحت داره... یه جورایی از همین الان همه حرکتها و رفتار های کوثر جون داره به شما میره... خصوصاَ فعالیتهای بیش از اندازه اش و خلاصه کلی شلوغ کاری هاش .... خلاصه آخر عاقبت اون مهدی بیچاره رو بخیر کنه با شما مادر دختر ....................... ------------------------------------------------------------------- ( جدی نبود ها ...... ) محض شوخی و خنده سر صبح بود. انشالله هر کجا باشین همگیتون شاد و خوشحال و خندون و شلوغ باشین. -------------- کوثر جون دوستت داریم.......... البته یه خبرای خوشی هم واسه کوثر جونی داریم که هنوز وقتش نشده ... وقتش شد حتما به موقع میگم...
مامان ریحانا
9 آبان 90 9:00
یه توضیح در مورد عکسا میدادی بد نبودا رفتید ددر خارج از شهر
دایی پسقلی
9 آبان 90 13:12
.................... خوب الان وقت خبر خوشه هست... هدیه باشگاه هواداران کوثر تو اینجا و بخصوص من به کوثر جونی این هستش : www.kosarjoon.com فقط بیزحمت یه تنظیمات کوچولو تو مدیریت وبلاگ بشه که یا شما یا مهدی یه کوچولو تماس بگیرین تا بگم بهتون. آخه مشخصات دامین هست و نمیشه اینجا گفت. امنیت نداره اینجوری..... به هر حال مبارک کوثر جون باشه ........ ------------------------------------------------------------------- دوستت داریم خانومی ......
دایی پسقلی
9 آبان 90 15:37
اطلاعات لازم رو براتون بصورت پ خ فرستادم. لطفا ملاحضه فرمایین.


این دفعه دیگه حرفی برای گفتن ندارم آخه نمیدونم چطوری از خجالت شما در بیام واقعا شرمنده کردین منو از همگی ممنونم
دایی پسقلی
9 آبان 90 16:47
ا ........
این چه حرفیه میزنین.... کوثر جون هم مثل بقیه خواهرزاده هام. اگه قابل بدونین. ... بعد اینا هم. من کلی به شما زحمت دادیم. حالا حالا ها باید از خجالت شما در بیایم.-------------------
ببوسین کوثر جون رو از طرفم...


دیگه دارین شرمنده میکنین منو شما لطف دارین ما کاری نکردیم واستون
دایی پسقلی
9 آبان 90 16:53
امروز ظهر پسقلی و خواهرش (نازنین ) داشتن نقاشی میکشیدن که شب بدن به دست من و منم فردا صبح واسه کوثر جونی ایمیلش کنم. بعد نوین ازم پرسید دایی این نقاشی ها چطوری از توی سیم های کامپیوتر این همه راه تا بیرجند میرن ...؟ گم نمیشن توی راه.. که من کلی واسش از اینترنت و شبکه توضیح دادم. بالاخره راضی شد. ولی آخر سر گفت که باید دایی نقاشی های من رو بدست کوثر جونی برسونی .. منم گفتم باشه اول ایمیل میکنم و بعدش هم واسشون پست میکنیم. این بود قصه نقاشی کشیدن پسقلی ....


ممنونم دست گلشون درد نکنه
دایی پسقلی
9 آبان 90 17:29
باشه چشم .... حتماَ
آمییییییی
10 آبان 90 14:23
جونت بالا خودت تنهایی خوردی


اول سلام دوم بگو تو از کجا پیدات شد سوم به مجی بگم یه ادبی هم یادت بده خونه بابات که هیچی یاد نگرفتی چهارم چی رو خوردم؟
پنجم چطوری باربی داداشم چطوره؟