کوثرکوثر، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 21 روز سن داره

کوثری عشق مامان و بابا

چهره جذاب هفته

این عکس ها رو خیلی دوست دارم خیلی ناز و دوست داشتنی تر شدید عسلم ( راستی مامان جون به شما میگه عسل که منم مدام همینو میگم از دست مامان جون : خیلی دلم براش تنگ شده)  به قول تغرل چهره جذاب داریم و شیرینی هفته که اونم کوثر جونه     ...
28 شهريور 1390

قدرت کوثر

حتما میپرسی عکس گوشواره به قدرت و زور من چه ربطی داره ؟؟؟ تعجب نداره دخترم اینم یکی از بلا هایی هست که سرم در آوردی بله همین طور که بغلمی یا داری موهای منو میکشی یا لباسم با گوشم و اینم حاصل کارت شد گوشواره رو از گوشم کندی شانس آوردم قفل گوشواره باز بود و گیره کج شد از گوشم در اومد واگر نه گوشم کنده شده بود این گوشواره رو بابا جونم یعنی آقا جون شما بهم داده ولی تو خرابش کردی عیبی نداره دلست میشه دست بابا جونم هم درد نکنه وای که چقدر دلم براش تنگ شده هی وای من   ...
28 شهريور 1390

درخواست

از همه دوست های خوبی که میان به ما سر میزنن یه خواهشی دارم........ این نمونه صندلی نی نی رو که عکسش رو میگذارم براتون رو ببینید و اگر تو فروشگاه اینترنتی و یا اگر تو فروشگاه شهرتون اون رو دیدین به من خبر بدین ممنون میشم   ...
21 شهريور 1390

قطره خوردن کوثر

سلام خوبی دخترم . یه کم ناراحتم آخه شاید خونه ای که بریم واسه اینترنت مشکل داشته باشیم نمی دونم چی میشه ولی اگه زود به زود ن ی ام به دوستای نی نی وبلاگیمون سر نزنم دق می کنم....... چند عکس از قطره خورنت میگذارم تاببینی چقدر بد دوایی چه قیافه ای که درست نمی کنی ...... قربونت برم جانم             ...
20 شهريور 1390

بهترین خاله دنیا

این مطلب تقدیم به یکی یه دونه و مهربونه و تک خاله جونه کوثر..............کوثر جون از دار دنیا یه تک خاله گل هم داره که جیغ زدن هاش به اون رفته خاله جون خیلی به کوثری لطف داشته و یه عالمه براش لباس و عروسک خریده که بعد از اسباب کشیمون براتون میزام تو وبلاگ ببینید. ممنون خاله جونی که کوثر جون بلا رو اینقدر دوست داری و اینقدر براش لباس های جورواجور خر یدی اونقدر که خاله و مامان جونی برا کوثر لباس خریدن که کوثر تا چند سال از خرید لباس بی نیازه بیچار مامان کوثرکه دیگه چیزی نگذاشتن که خودش برا دخملش بخره       کوثر که انگار قاب عکسی شده که به دیوار زدنش ( تو لباسی که خاله جون براش خریده) ...
19 شهريور 1390

خدا

  یک شبی مجنون نمازش را شکست بی وضو در کوچه لیلی نشست عشق آن شب مست مستش کرده بود فارغ از جام الستش کرده بود گفت :یا رب زین چه خوارم کرده ای بر صلیب عشق دارم کرده ای خسته ام زین عشق دل خونم مکن من که مجنونم ،مجنونم مکن مرد این بازیچه دیگر نیستم این تو و لیلای تو من نیستم گفت : ای دیوانه لیلایت منم در رگ پیدا و پنهانت منم سالها با جور لیلا ساختی من کنارت بودم و نشناختی ...
19 شهريور 1390