جدا کردن اتاق کوثری برای خواب
بلاخره زمانش فرا رسیدن که شما جدا بخوابی خیلی وقت بود میخواستم این کار رو انجام بدم ولی هی دلم میسوخت و بیخیال میشدم البته شرایط خونه و آب و هوای سرد هم اجازه این کار رو بهم نمیداد خلاصه الان یک هفته است بعد از راهنمایی مامان های دیگه اتاق خوابت رو جدا کردم هر چند خونه ما خیلی کوچیکه و فاصله این اتاق شما و اتاق ما خیلی کم هست ولی خوب خیلی خوب شده الان یک هفته است که جدا میخوابی شب میام باهات تو اتاق کنارت میخوابم تا خوابت ببره البته درست ترش اینه که بشینم که خودت بخوابی ولی کم کم خلاصه که دو سه روز اول خیلی بد بود شما یکدفعه تو خواب گریه میکردی و من هراسون می اومدم پیشت که از تنها بودنت نترسی مخصوصا اینکه شانس من این کارم بادندون در اوردن...
نویسنده :
زینب فتوحی
13:06
مامان دست نزن جیزت میکنم!!!!
این روزا کوثر خانوم خیلی دستور میدن و خیلی زبون دراز شده امروز بهم میگه مامانی به مداد رنگی هام دست نزنی جیزت میکنم !!! منو میگی بهش میگم باشه من مداد رنگی ها تو رو نمیخوام ....این مداد رنگی ها رو بابایی برات خریده و خیلی هم دوستش داری ... دیشب بهت میگم کوثر بیا بخوام رفتی تو بغل بابایی و میگی نمیام تو برو بخوام من نمی خوام بخوابم میخوام پیش بابا باشم بعد دست بابا رو رو صورتت میگذاری که منو نبینی که بهت اخم کردم ..منم بیخیال شدم صبر کردم خودت بیای .....بعد که خواستی بیای کنترل تلوزیون رو برداشتی و میگی خواموش کنم بابا پاشو بخوابیم بابا بیچاره داشت فیلم میدید اومدی بهم میگی بگیر بخواب فردا ببرمت سرسره بازی منم با خنده میگم باشه..... ...
نویسنده :
زینب فتوحی
13:55
پرسش های وبلاگی
این پرسش ها رو تو چند وب دیدم خوشم اومد که منم جواب بدم جالب بود برام............ البته کمی سخته حقیقت رو بگی ولی میگم بزرگترین ترس از زندیگیت؟ زندگی بدون همسرم و فرزندم اگر 24 ساعت نامرئی میشدی چی کار میکردی؟ خیلی کارها یکیش میرفتم اونایی که منو عذاب دادن رو عذاب میدم اگر غول چراغ جادو توانایی براورده کردن یک آرزو بین 5 الی 12 حرف رو داشته باشه آن ارزو چیست؟ حل مشکلات مهدی از میان اسب سگ پلنگ گربه و عقاب کدام یک را دوست داری؟ اسب کارتون مورد علاقه کودکیت؟ بابالنگ دراز - آنشرلی ...
نویسنده :
زینب فتوحی
17:20
عکس های قدیمی
این عکس ها مربوط به قبل از سال 92 یعنی زمستون 91 هست برین ادامه مطلب راستی دوست داشتین در مورد این جمله هم نظر بدین اینم یکی از سرگرمی های منو کوثری هست دیگه اینم که توضیح نمیخواد ...
نویسنده :
زینب فتوحی
17:45
عکس های مسافرت
عکس ها بیشتر بود ولی تو دوربین خاله جا موند اینجا خونه رضا هستیم و دارین با هم بازی میکنید خونه باباجون سوار موتور دایی جون البته شما از موتور میترسیدی اینسری خونه باباجون(خاله سمانه زن، دایی آمنه، کوثری ،فاطمه ، خاله جون، خاله فرزانه ، و علی رضا) کوثری و دایی مجتبی خاله جون و کوثری ...
نویسنده :
زینب فتوحی
17:37
مامانی خیلی دوس ت دارم
کوثر این روزا خیلی بیشتر تو حرف ها و گفت و گوی ما شرکت میکنه و حرف های قلمبه سلمبه میزنه ..... یه روز تو خونه بودیم کوثر مشغول بازی بود و منم داشتم کارهای خونه رو انجام میدادم که اومد پیشم و بهم گفت مامانی من خیلی دوسسسسسسسست دارم منو میگی یه لحظه موندم بعد بغلش کردم گفتم عزیزم منم خیلی دوست دارم الهی قربونت برم اونم لپاش گل انداخته بود و خوشحال از اینکه منو خوشحال کرده هی تکرار میکرد من خیلی دوست دارم ..........یه روز از بعد از برگشتنمون از لار ازت سوال کردم اسمت چیه خانومی یکدفعه با خنده میگی نازنین من با تعجب میگم چی ؟ باز میگی نازنین بهت میگم توکوثری خنده ای از روی شیطنت کردی و جواب داد نازنین کمی فکر کردم و یادم اومد که مامان...
نویسنده :
زینب فتوحی
16:53