کوثرکوثر، تا این لحظه: 13 سال و 24 روز سن داره

کوثری عشق مامان و بابا

یه دختر ناز نازی

1390/6/9 2:43
نویسنده : زینب فتوحی
351 بازدید
اشتراک گذاری

می خوام از روزی تعریف کنم که رفتم سونوگرافی که بفهمم نوزاد عزیزمون دختره یا پسره ...........

خیلی برامون مهم بود مخصوصا خودم اینکه شما دختر باشی قبلش هر کی از من سوال میکرد بچه ات دختره با پسر بهشون می گفتم دختره میگفتن سونو گرفتی می گفتم نه ولی مطمعنم دختره همه میگفتن بزار بری سونو بگیری ضایع بشی بهت بخندیم می گفتم حالا خواهیم دید خلاصه شما به اندازه ای رسیده بودی که دکتر گفت الان میشه جنسیتش رو خوب تشخیص داد و برام یه سونو برای تشخیص جنسیت شما داد .

اون روز با بابایی رفتیم سونو گرافی قرار شد بابایی دیر بره سر کار که موقع سونو کنارم باشه .......... ولی شانس ما دکتر خیلی دیر اومد و بابایی دیرش شده بود خلاصه بابایی رفت من تو نوبت منتظر موندم قلبم داشت تند تند میزد نوبت من شد قلبم داشت رو 100 تا میزد با خودم می گفتم اگه پسر باشه چی باز خودم رو امید میدادم میگفتم عیبی نداره سالم باشه پسر باشه اما دوباره میگفتم نه باید دختر باشه خلاصه خوابیدم رو تخت و دکتر سونوگرافی گرفت دکتر با شدت قلبم میزد دیگه طاقت نیاوردم و گفتم بچه ام چیه ؟

..... دکتر خونسرد و جدی گفت دختره ............................................................................

واییییییییییییییییییییییییییییییییییی

انگار تمام عالم رو به من دادن دیگه رو زمین نبودم  رو ابر ها سیر می کردم دیگه حرف های دکتر رو نمی شندیم از خوشحالی نمی دونستم چه کار کنم فقط می خواستم دکتر کارش تموم بشه بیام بیرون و زنگ بزنم به همه خبر بدم ............. دکتر کارش تمام شد اومدم بیرون و اول کار به بابایی زنگ زدم و گفتم بهش اونم یه نفس عمیق کشید گفت میدونستم دختره خدا رو شکر ...زود زنگ زدم به خاله جون اون از شوق می خواست جیغ بزنه هر چند خودم هم می خواستم داد بزنم تو خیابون ...بعد زنگ زدم به مامانی ولی دایی جون گوشی رو برداشت و بدون سلام گفتم دختره اونم بلند داد زد گفت دختره صدای مامانم اومد گفت چی دختره ؟ اونم گفت بچه زینب دختره اونها هم از خوشحالی سر از پا نمیشناختن اینقدر خوشحال بودم که بلند بلند داشتم تو خیابون باهاشون حرف می زدم الان هم یادش افتادم هیجان زده شدم............

خیلی دوست دارم دختر نازم خیلی خیلی دوست دارم تمام دنیا و امید آرزوی منی ...................

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان ریحانه
3 شهریور 90 1:41
یاد اون روزی افتادم که واسه تعیینجنست رفتم یادش بخیر
مامان ستایش و ساجده
3 شهریور 90 12:58
salam webloget khili ghashange


این نظر لطف شماست عزیزم
مامان ال آی
4 شهریور 90 22:49
دختر رحمته خدا به کسی دختر میده که خیلی دوستش داره


آره حتما نعمته اگه نبود باهاش غم هام فراموش نمی شد
سمیه: مامان مسیح
6 شهریور 90 9:47
سلام خاله جون.....بیا پیشمون...ما آپیم با پست جشن تولد مسیح کوچولو... با تفسیر و تصویر...
مامان سهند
13 شهریور 90 12:31
امیدوارم همیشه خوب و سر حال باشی عزیز خاله یه فرزند صالح و سالم برای پدر و مادر خوبت