کوثرکوثر، تا این لحظه: 13 سال و 2 روز سن داره

کوثری عشق مامان و بابا

شب های قدر

1390/5/30 17:52
نویسنده : زینب فتوحی
370 بازدید
اشتراک گذاری

پارسال تو این شب های عزیز تو تو دل مامان بودی ولی خیلی کم حست می کردم .

پیش مامان جون لار بودیم و شب احیا با خاله جون و مامان جون رفتیم اینقدر اینا لیلی به لالای من گذاشتن که عصبی می شدم آخه بر عکس همه من دوست نداشتم که کسی بفهمه حامله شدم ولی اینا لج منو در می آوردن .ولی خیلی اون شب جالب گذشت خدا ما رو ببخشه خیلی خندیدیم اون شب آخه خیلی قضیه ها پیش اومد که باعث شد بخندیم آقا جون هم پارسال لار بود بعد از رمضون برگشت دبی خوبه که امسال برای همیشه رفتن به غربت رو ترک کرد.خدایا همیشه سالم و سر بلند کن بزرگ تر ها رو

تو این شب ها خیلی دوست دارم برم احیا اگه مامان جون بود حتما باهاش می رفتیم آخه اون تو رو میگرفت و من خیالم راحت بود ولی مگه شما یه لحظه آروم میشینی که من بتونم به کاری برسم مدام میخوای فضولی کنی وقتی هم جلوت رو میگیرم ناراحت میشی از دست شما خانوم طلا الن هم داری غر غر می کنی.................

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان نفس طلایی
30 مرداد 90 18:02
مامان نیایش
30 مرداد 90 18:27
ای چشمان من! در این شب مهربان بگریید و بنالید و مرا از آتش دوزخ رها کنید. الهی! امشب که شب قدر است همه قرآن بر سر می کنند، توفیق ده قرآن به دل کنم... التماس دعای مخصوص
مامان ریحانه
1 شهریور 90 17:24
آن لحظه که قلبت به خدا نزديک است آن لحظه که ديده ات ز اشکي خيس است در نيمه شبي که قدر آن نزديک است ياد آر که محتاج دعايت هستم
مامان سهند
1 شهریور 90 19:01