چند تا عکس از مسافرت دو ماه پیشمون
عکس های کوثری در ادامه مطلب
این عکس های گوشی خودم هست واسه این کیفیت پایینتر هست
اینم فرشته زیبای ما زهرا جونی عزیزم دختر خاله کوثر جون
اینجا کوثر عقب ماشین همه چی رو دور خودش ریخته بود از مداد رنگی ها و اسباب بازی های که با خودش آورده بود اون غقب ماشین حالی میکرد گاهی خسته میشد می اومد جلو باز میرفت عقب بازی میکرد تو راه مسافرت به لار
دو سه روزی شیراز بودیم واسه کار بابایی پرس و جو کردیم اینجا مجتمع خرید و سرگرمی خلیج فارس شیراز هست
اینم کوثر و هیجانش بعد از دیدن بستنی که تو خلیج فارس براش خریدیم
اینم شهر بازی
کوثری فقط با این دو وسیله بازی کرد
اینجا دیوار شهر بازی خلیج فارس بود
اینجا تو ماشین نزدیکای لار بودیم چون دایی جون تو شیراز سرباز هست رفتیم دنبالش و سه روزه مرخصی گرفت و با ما اومد لار و توراه شما کلاهش و سرت کرده بودی و اون طناب بافته شده لباسش رو دور کمرت انداخته بودی و خیلی خوشت اومده بود
اینجا هم تو حیاط خونه باباجون هست یه روز قبل از سفر بابایی به تهران
اینجا به روز داشتی میچرخیدی دور خودت افتادی و لبت خورد به میز و باد کرد
اینجا طبق معمول تو اطاق دایی جون هستی
لار که بودیم سه تا عروسی رفتی شما اینجا عروسی دختر عموی مامان هست
خیلی دیر وقت بود گشنه بودی شام نمی دادن و تو گشنه بودی منم سرگرمت میکردم که وقت بگذره
دایی جون و کوثری ( دایی جون سر به سرت میگذاشت و گریه میکردی و تا بهت میگفت یک دو سه زود میدویدی پیشش که باهاش بازی کنی اصلا ازش کینه به دل نمیگرفتی زن دایی هم میگفت ولش کن این قد تورو اذیت میکنه باز برمیگردی پیشش)
اینم آماده شدی بری یه عروسی دیگه
اینم یه سگ نزدیکای خونه خاله مصی که ازش نمیترسیدی
این جا هم زاهدان عینک فروشی دایی صالح