کوثرکوثر، تا این لحظه: 13 سال و 29 روز سن داره

کوثری عشق مامان و بابا

سیب و جدایی

1392/4/4 18:07
نویسنده : زینب فتوحی
722 بازدید
اشتراک گذاری

میدونی دخترم مامانت شعر خیلی دوست داره نمیتونم بگم این شعر رو زیاد تر از یکی دیگه دوست دارم چون هر شعری به جای خودش مفهوم زیبایی به همراه داره ولی در کل عاشق شعر خوندنم و اول دبیرستان که بودم معلم ادبیات فارسیم منو با شاعر بزرگ مصدق بیشتر آشنا کرد و به من دفتر شعرش رو داد که برای خودم شعر هاش رو بنویسم و اولین شعرش این شعر بود وبرای این اینو برات اینجا میخوام بنویسم چون جواب های زیبایی در پی این شعر اومده و دو شاعر دیگه یه جورایی حس شاعر اول رو درک کردن و به این شعر جواب دادن و خیلی تاثیر گذار بود برام امیدوارم همه لذت ببرن واینم بشه یکی از خاطرات تو که شاید درس زندگی هم باشه وقتی به معنیش پی ببری

 

شعر اول رو حمید مصدق گفته بوده که فکر کنم همه خوندن یا شنیدن :


تو به من خندیدی و نمی دانستی


من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم


باغبان از پی من تند دوید


سیب را دست تو دید


غضب آلود به من كرد نگاه


سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاك


و تو رفتی و هنوز،


سالهاست كه در گوش من آرام آرام


خش خش گام تو تكرار كنان می دهد آزارم


و من اندیشه كنان غرق در این پندارم


كه چرا باغچه كوچك ما سیب نداشت


و اما پاسخ فروغ فرخزاد :


من به تو خندیدم


چون كه می دانستم


تو به چه دلهره از باغچه ی همسایه سیب را دزدیدی


پدرم از پی تو تند دوید


و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه


پدر پیر من است


من به تو خندیدم

 

تا كه با خنده خود پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم


بغض چشمان تو لیك


لرزه انداخت به دستان من و

 

سیب دندان زده از دست من افتاد به خاك


دل من گفت: برو


چون نمی خواست به خاطر بسپارد


گریه تلخ تو را


و من رفتم و هنوز


سالهاست كه در ذهن من آرام آرام


حیرت و بغض تو تكرار كنان


می دهد آزارم


و من اندیشه كنان غرق در این پندارم


كه چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت



و حالا پاسخ جواد نوروزی بعد از سالها به این دو تا شاعر :


دخترک خندید و


پسرک ماتش برد !


که به چه دلهره از باغچه ی همسایه، سیب را دزدیده


باغبان از پی او تند دوید


به خیالش می خواست،


حرمت باغچه و دختر کم سالش را


از پسر پس گیرد !


غضب آلود به او غیظی کرد !


این وسط من بودم،


سیب دندان زده ای که روی خاک افتادم


من که پیغمبر عشقی معصوم،


بین دستان پر از دلهره ی یک عاشق


و لب و دندان ِ


تشنه ی کشف و پر از پرسش دختر بودم


و به خاک افتادم


چون رسولی ناکام !


هر دو را بغض ربود...


دخترک رفت ولی زیر لب این را می گفت:


" او یقیناً پی معشوق خودش می آید ! "


پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود:


" مطمئناً که پشیمان شده بر می گردد ! "


سالهاست که پوسیده ام آرام آرام !


عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز !


جسم من تجزیه شد ساده ولی ذرّاتم،


همه اندیشه کنان غرق در این پندارند:


این جدایی به خدا رابطه با سیب نداشت

 

خیلی غم داشت شعر

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

مامان امیرعطا
4 تیر 92 18:16
سلام.جالب بود من شعر اول رو خونده بودم فقط. ممنون.....
مبینا
4 تیر 92 20:34
سلام مامان کوثری
خوبی
این ادرس جدیدمه




دایی پسقلی
4 تیر 92 21:59
سلام .. خوبین شما ..؟ واقعا شعرای زیبای بودن ... با اینکه گاهی اوقات میرم سراغ شعر و تک و توکی میخونم .. ولی این هر سه تا رو اولین بارم بود که خوندمشون ... واقعا زیبا و پر معنی بودن ... از انتخاب خوبتون تشکر .. ---- پ ن : غصه که تو هر سه تا بود .. ولی .. خوب دیگه مهم اینه که هر کی مفهوم درستشو درک کنه ... که شما فهمیدین ..
ارلا
4 تیر 92 22:06
سلام چه وب نازی داری تبریک میگم بهتون خوشحال میشم به وبلاگ منم سر بزنیدو نظرتون را در باره ی وبلاگم بگید مر30
مهرنوش مامان مهزیار
5 تیر 92 11:59
وای زینب جون خیلی قشنگ بود. من عاشق این شعر حمید مصدق بودم البته همه شعرهاش رو دوست داشتم و دارم اما تا حالا جواب فروغ رو نخونده بودم خیلی قشنگ بود و جواب آقای نوروزی عالی تر. هیچوقت فکر نمی کردم این سیب چقدر ناراحت شده باشه.
مهرنوش مامان مهزیار
5 تیر 92 12:02
خانمی من با چندتا از دوستان البته وبلاگی نیستند داریم قرآن رو با ترجمه ختم میکنیم چندتا جزء دیگه مونده اگه دوست داری شرکت کنی بهم اطلاع بده تا جزها رو بهت بگم . معمولا 3 جزء هر نفر میخونه و قرار تا قبل از ماه رمضان ختم بشه تا ختم بعدی رو شروع کنیم.
مامان طاها
7 تیر 92 0:14
خیلی زیبا قشنگ و پر محتوا بود مرسی.
پرنیا و مامانش
8 تیر 92 10:32
خیلی زیبا بود زینب جون واقعا دلم گرفت