مامان دست نزن جیزت میکنم!!!!
این روزا کوثر خانوم خیلی دستور میدن و خیلی زبون دراز شده
امروز بهم میگه مامانی به مداد رنگی هام دست نزنی جیزت میکنم !!! منو میگیبهش میگم باشه من مداد رنگی ها تو رو نمیخوام ....این مداد رنگی ها رو بابایی برات خریده و خیلی هم دوستش داری ...
دیشب بهت میگم کوثر بیا بخوام رفتی تو بغل بابایی و میگی نمیام تو برو بخوام من نمی خوام بخوابم میخوام پیش بابا باشم بعد دست بابا رو رو صورتت میگذاری که منو نبینی که بهت اخم کردم ..منم بیخیال شدم صبر کردم خودت بیای .....بعد که خواستی بیای کنترل تلوزیون رو برداشتی و میگی خواموش کنم بابا پاشو بخوابیم بابا بیچاره داشت فیلم میدید اومدی بهم میگی بگیر بخواب فردا ببرمت سرسره بازی منم با خنده میگم باشه.....
چند روز پیش میگی مامان من هندونه میخوام برام هندونه بیار میگم هندونه نداریم بهم میگی مننننننننننن هندونهههههههههههه میخواممممممممممم............منم گفتم نداریم حالا هرچی میخوای بهانه بگیر توهم بیخیال شدی
داشتم خمیر درست میکردم کاری داشتم رفتم تو اتاق صدام رو بلند کردم گفتم کوثر دست نزنی ها گفتی باشه دوباره گفتم دست نزنی ها تو هم گفتی باششه باشه باشه منو میگی بازم
خیلی وقت ها پشت چشم نازک میکنی واسه من و مخصوصا بابا قیافه میگیری هر چند وقتی که نوزاد بودی خیلی ها میگفتن چقدر این وروجک قیافه میگیره واسه ما و پشت چشم نازک میکنه