کوثرکوثر، تا این لحظه: 13 سال و 29 روز سن داره

کوثری عشق مامان و بابا

ادامه خاطرات

1392/2/25 13:42
نویسنده : زینب فتوحی
440 بازدید
اشتراک گذاری

کمی از سفرمون بخوام بگم ابتدای سفرمون با بابایی رفتیم کرمان چون کار داشت خلاصه چند روزی اونجا بودیم و بعدش من و شما رفتیم لار و بابایی برگشت بیرجند ....تو کرمان رفتیم پیش دوست عزیز وبلاگیمون ملیحه جان مامان پرنیا خلاصه خیلی بهشون زحمت دادیم و حسابی شرمنده اشون هستیم خیلی اذیت شد بیچاره ملیحه جان با این که سرکار بود صبح ها بازم همه جوره واسمون سنگ تموم گذاشت و خیلی اذیت شد شما و پرنیا هم خیلی با هم بازی کردین مخصوصا شبی که با هم رفتیم پارک با هم عکس گرفتیم که دست ملیحه جون هست وقتی عکس ها رو گذاشت تو وبشون منم عکس ها رو اینجا میگذارم تا تو خاطرات شما هم باشه ...........از تو اتوبوس بگم شما که کلا از پوشک گرفتمت گرفتاری بود تو اتوبوس با شما که چیکار کنم ماشین که نمیتونست واسه شما هی واسته خلاصه دو تا پوشک احتیاطا برداشتم با خودم و تو ماشین هر وقت اتوبوس میستاد منم شما رو زود میبردم جیش کنی تا اینکه جایی شمار و جیش گرفت و اتوبوس هم جایی بود که به این زودی نمی ایستاد خلاصه  پوشک رو برات بستم گفتم حالا جیش کن  ولی شما میگفتی نمیشه و نالا میکردی هرجور بهت میگتم عیب نداره تو پوشکت جیش کن ولی هیچی خلاصه به سرم زد همون جور که پوشک به پات بود سرپا بگییرمت شاید اینجوری بشه خلاصه شد و تونستی تو پوشک جیش کنی ......اینم دردسر ازپوشک گرفتن...............

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

دايي پسقلي
25 اردیبهشت 92 17:30
مهدی
29 اردیبهشت 92 1:04
به به سلام کوثر جون خوبی کجایی یه ماه بیشتره نیستی رفتی مسافرت حسابی خوش گذروندیببینم سوغاتی چی اوردی انشالله که بهت خوش گذشته باشه میبینم که کوثر خانوم اینترنشال شده وبلاگشو به تموم زبونا گذاشته پس به پسر ابجیم بگم بیاد وبلاگتو بخونه فارسی بدی نیست حداقل انگلیسی بخونه
مامان نی نی
1 خرداد 92 9:23
سلام کوثر جونم خوبی خاله امیدوارم که همیشه شاد وسلامت باشی عزیزم انشاالله همیشه به مسافرت وگشت وگذار دوستت دارم
مامان طاها
4 خرداد 92 16:56
وووواااای الان دغدغه از پوشک گرفتنو داریم. بعدشم قراره اینجوری بشه؟؟؟ ووووااااایییی نه . چقدر بد.