کوثر و شیرین زبونی های این روز هاش
ای خدا از دست این همه چل چلی های کوثری این روزا هر حرفی که بزنیم کوثر بر علیه خودمون استفاده میکنه وقت هایی که اذیت میکنه بهش میگم داری اعصابم و خورد میکنی خلاصه دیشب خواستیم ژله بخوریم نمیخواستیم قاشق بدیم دستش که نریزه رو فرش اونم عصبانی شد همون طور با عصانیت برگشت به بابایی گفت اعصابم خورد کردی منو بابا یکدفعه شوکه شدیم و زدیم زیر خنده آخه یکی میخواد به تو بگه اعصابت کجات بود که خورد شده ......یا یه موقعی به من میگه حوصله ندارم ، یا به من میگه مامان نفس بکش این رو من مواقعی بهش میگم که بیرون هوا خیلی خوبه بهش میگم مثل من نفس بکش.... جدیدا یاد گرفته صلوات میفرسته خیلی شیرین دیشب میگه شنبه و دوشنبه اینو فکر کنم از تبلیغ برنامه های تلوزیون یاد گرفته ....وقت هایی که پورنگ پخش میکنه سلطان رو خیلی دوست داره و همیشه میگه هر کار بکنی ولی خونه رو کفیث نکنیا مثل خود سلطان که اینو همیشه میگه و خیلی حرف های پورنگ رو هم تکرار میکنه وقتی بهش میگم بابا کجاست میگه سرکار رفته استامیز بخره خلاصه که تو شیرین زبونی و زبون درازی لنگه نداره دختر ما وقتی میخواد به چیزی دست بزنه جلو جلو خودش میگه خرابش نکنی ها رفته بودیم واسه بابایی اسپری بخریم تو مغازه چون قبلش بهش گفته بودم به چیزی دست نزنی هی تو مغازه بلند بلند به من میگه مامان دست نزنی ها فقط نگاش کن منو میگی داشتم خجالت میکشیدم فروشنده هم داشت به حرفات میخندید ..........