کوثرکوثر، تا این لحظه: 13 سال و 23 روز سن داره

کوثری عشق مامان و بابا

مامانی کیه؟

1391/10/15 18:26
نویسنده : زینب فتوحی
1,374 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عسل مامان این روزا خبری نیست مگر شیرین زبونی شما  که هر روز چیزی جدیدی رو واسه ما نشون میدی

دیروز بابایی داشت آبگرم کن رو درست میکرد شما هم نشسته بودی رو اوپن کنارش و یک ریز داشتی حرف میزدی وای دیگه سرمون رو میخوردی در بین هم الکی هی میگفتی مامانی و منم دیگه خسته شده بودم از صدا زدنت دیگه جواب نمیدادم یکدفعه گفتی مامان مامان .....دیدی جوابی نمیدم گفتی مامان کیییییییه ؟

من و بابا هم زدیم زیر خنده و خودت هم با تعجب ما رو نگاه میکردی این رو از جایی یاد گرفتی که خودم وقتی جوابم رو نمیدی بهت میگم کوثر کیه تو هم یاد گرفته بودی خلاصه اون شب ما رو کشتی از بس حرف های جور واجور زدی

چند روز پیش هم داشتم دعوات میکردم که فلان کار رو انجام ندی شما هم گوش نمیکردی منم اخم کردم بهت دیدی اخم کردم زود قیافه ات رو در هم کردی و شما هم به من اخم کردی منم که کم کم داشت خنده ام میگرفت ولی شما از رو نمیرفتی و با اخم بهم نگاه میکردی یکدفعه برگشتی گفتی مامان دیبونه (دیوونه ) بله اینم دسته گل خودمه که گاهی بهت میگم دیوونه که آخر هم به خودم تحویل دادی حالا منم به زور خودم رو کنترل کردم که نخندم بهت میگم باهات قهر میکنم ها میگی قهر کن قهر کن بهت میگم دعوات میکنم گریه کنی ها می گی دعبا کن منم دیگه خنده ام گرفته بود دستم رو گرفتم رو صورتم و میخندیدم ویکدفعه شما میگی مامانیییییی گیییه نکن (گریه نکن) منم دیگه موندم از شیرین زبونیت چیکار کنم گرفتمت تو بغلم و غرق بوسه کردمت الهی قربون صدات بشم من عاشقتممممممممم

هفته پیش 5 شنبه هم اولین برف بیرجند هم اومد ولی به خاطر مریضی شما نتونستم زیاد ببرمت برف بازی کنی الان بعد از گذشت 2 هفته هنوز کامل خوب نشدی این دفعه نمیدونم چرا اینقدر طول کشیده ...خلاصه عاشق دست زدن به برف شدی ولی حیف که زود تموم شد از اون روز به بعد همش میگی مامان بریم بیرون بف بازی کنیم ولی دریغ از برف

اینم اضافه کنم کوثری برای اولین بار ارشیا رو گاز گرفت هیچ وقت کسی رو گاز نمیگرفته امروز ارشیا یکی از اسباب بازی هاش رو گرفته بود کوثر هم گریه کرد منم گفتم خوب برو ازش بگیر ارشیا هم دستش رو دور میگرفت نمی گذاشت اون رو ازش بگیره کوثر هم دست دیگه ارشیا رو با تمام قدرت گاز گرفت الهی خیلی دلم سوخت جای دندون کوثر روی انگشتش موند و دلش غش رفت خیلی دلم سوخت براش اینم از دسته گلای جناب عالی

 

 

پ . ن : یه عذر خواهی هم به آقا مهدی بدهکاریم که اشتباها لینکشون رو پاک کردیم

 

 

 دخترم میخوام همیشه یادت باشه   :

تو هیچی کم نداری؛
برای همه چیزه من بودن
 . . .


پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (16)

مهدی
15 دی 91 23:34
سلام کوثر جونم خوبی مرسی عزیزم که به فکر ما هم بودیدوست دارم مراقب خودت باشافرین که همه رو اذیت میکنی اینسری ارشیا رو چنان گازش بگیر که دیدت فرار کنه
مامان ریحان عسلی
15 دی 91 23:53
سلام بعضی وقتها ما بزرگتر ها می مونیم از حرف این وروجک ها
دايي پسقلي
16 دی 91 8:23
بله ديگه ..... هي واي ما ... دلم واسه ديدنش يه ريزه شده خانم فتوحي ... هي هر جور سعي ميكنم برنامه ريزي كنم كه يه جوري سر از اونجا در بيارم و بيام ببينمش ولي باز يه سري اتفاقايي ميفته كه نميشه و نميتونم بيام .. حسابي مواظبش باشين ، بيرون كه ميبرينش .. سعي كنين هواي خونتون هميشه يه نواخت باشه .. تنمها عاملي كه باعث دير خوب شدن سرماخوردگي اين وروجكها ميشه همين دو هوا بودنه. يه دفعه از توي يه محيطه نسبتا گرم وارد هواي بيرون ميشن و دوباره همون اش و همون كاسه .. اينطوري ميشه كه سرمتخوردگي هاشون كهنه ميشه ... يه چيز ديگه هم كه خيلي تاثير داره تو زود خوب شدن اونا رطوبت به اندازه هواي خونه هست . كه با همون بخور جور ميشه . ايشالله كه هميشه سالم و سلامت باشين. مواظب خودتون هم باشين كه اين هواي الكي سرد اونجا دوباره مريضتون نكنه ... اميدوارم به همين زوديا اين دخمل جونم رو ببينم ...
مامان آناهیتا
16 دی 91 9:20
سلام الهی چه شیرین زبون شده واقعا گاهی اوقات نمی شه جلوی خنده رو نگه داشت از بس این بچه ها شیرین زبون هستن . از طرف یه بوس آبدار کن .
خاله مصی
17 دی 91 9:27
وای وای چه دختر بلایییییییییییییییییییییییییییییییییییی نکنه بیای اینجا مارو هم بخوری شیطون کوچولو
مهرنوش مامان مهزيار
18 دی 91 8:56
سلام عزيزم ميدونم چه حالي داشتي وقتي ارشيا رو گاز گرفت . مهزيار هم 4 نفري رو تو بچه گيش گاز گرفت و من و باباش اينقدر شرمنده شديم كه مامان و باباي بچه ها ما رو آروم ميكردنند.
پرنیا جون و مامانش
18 دی 91 11:46
ناناز خاله خدا بد نده چی شدی الهی بمیرم اما اشکال نداره زمستون اگه نیاد که مریضی همراهش نداره انشالله بزرگ میشی یادت میره گلم
مامان پرنیا جون
18 دی 91 11:47
زینب جون کجایی عزیزم خوبی سلامتی چه خبرا خانومی دلمون واست تنگ شده گل خانوم کوثر جونو ببوس عزیزم
مامان امیر مهدی
19 دی 91 0:42
خاله قربونت بره که اینقدر شیرین زبونی عزیزم
مریم--------❤
22 دی 91 13:14
شیرین زبون خودمونه دیگه
مریم--------❤
22 دی 91 13:15
ببخش گلم چندروی نیودم پیشت
مهدي كوجولو
25 دی 91 1:56
امان از اين همه نيرو و قدرت فك من كه مغزم رفته تعطيلات؛-))))) خدا كنه هميشه سلامت باشي تا براي همه شيرين زبوني كني
مامانئ پرنیا جون
30 دی 91 9:38
کوچولوی خاله کوثری نازم دلم هواتو کرده نه خودت تنها هوای مامان زینب هم کرده دلمون تنگ شده خصوصا زمانی مامانی شیرین زبونیهاتو مینویسعه دلم میخواد کنارم بودی و می بوسیدمت قربون اون زبون شیرینت
مامان دو بهونه قشنگ برای زندگی
1 بهمن 91 1:35
جالبه کوثر جون و پرستش خیلی از کاراشون شبیه همه ، ما که توی خونه همش مواظب حرف زدنمون هستیم از بس ماشاا... تیز هستن تو هوا حرف رو می قاپن بعدا به نفع خودشون استفاده میکنن
مامان علی مرتضی
5 بهمن 91 14:03
ماشالله با اینکه از علی مرتضی کوچیکتره ولی خوب حرف میزنه،علی مرتضی هم الان به دو زبان فارسی وعربی مسلط شده نمیدونی چه باحال میگه فی امان الله خدا دخترت وشوهرتو برات حفظ کنه دست باباجونی هم درد نکنه که شیر براتون میاره
مامان علی مرتضی
5 بهمن 91 14:13
خصوصی