کوثرکوثر، تا این لحظه: 13 سال و 2 روز سن داره

کوثری عشق مامان و بابا

کوثر و مسافرت

1391/6/25 10:57
نویسنده : زینب فتوحی
561 بازدید
اشتراک گذاری

سلام ما هم بالاخره اومدیم پیش مامان بابایی خیلی خستی روحی داشتم و دلم میخواست پیششون میبودم ولی حیف بازم باید دوری و دلتنگی همسرم رو بکم نمیدونم این دوری ها تا کی ادامه داره هی وای من

خلاصه ما اومدیم به زادگاه کوثری و کوثری و مامانی دلتنگ بابایی هستیم هر از گاهی کوثری بابایی رو صدا میزنه یا سراغش رو میگیره معلومه دلش تنگه براش ....اینجا با خانوم ها خیلی خوبی ولی رابطه با آقایون خیلی داغونه با مامان جون از همه بهتری بعدش با خاله جونی و بعد با آقاجون آمنه و فاطمه رو هم دوست داری و میری پیششون ولی با آقایون دیگه خیلی مخالفی و گریه میکنی و نمیری طرفشون...اینجا دو تا نینی تازه اومدن یکی آقا صدرا و یکی آقا پوریا که اول هفته به دنیا اومده پوریا جون داداش آقا رضا ست خیلی نازه ...دیروز کوثر رو بردیم پیش توتوها و ببعی ها خیلی دوست داشتی اونقدر به هیجان اومده بودی که ما ها همش بهت می خندیدیم کلا ازت فیلم گرفتم خیلی لحظه های جالبی بود..........یه جوجه هم تو خونه است که خیلی دوستش داری و بیچاره شده از دستت گرفتار شده......بعدا  کلی عکس میگذارم برات ............

قابل توجه نازنین جون  تو مطالب گذشته و قبلی عکس خودم هست می تونید ببنید تو مطلب مسافرت به زاهدان تو صفحه های قبلی اگه ندیدی بگو برات بگذارم عزیزم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (15)

مامان ریحان عسلی
25 شهریور 91 12:11
سلام پس رفتی ددر دودور خونه ی بابا خوش بگذره چشماتونم روشن
دايي پسقلي
25 شهریور 91 14:15
سلام .......... چه عجب يه دفعه پيدا تون شما خانوم فتوحي.... ----------------------------------------------------------------- لابد اونجا خيلي خوش ميگذره بهتون ( البته هر چي هم خوشي باشه كه حتما هست ، حيف كه مهدي نيست همراهتون .. .. ) به هر حال .... ديدم واسه اين پسقلي و خواهرش پيام گذاشته بودين كه عكسارو ببينن .. يادم اومد بهتون بگم كه نازنين هنوز زياد به خم و چو اينترنت وارد نيست.هر چند راهنماييش كردم ولي هنوز راهه تا راه بيفته ... شايد خيلي سوتي بده تو اين چند مدت ... گفتم بدونين... -------------- خوش باشين و همگي رو سلام برسونين ... مستر عناب خوشگلم رو هم ببوسينش...
دایی پسقلی
25 شهریور 91 21:41
واستون خصوصی گذاشتم ...
(ببخشید بازم مثله همیشه این فک من گرم شد و پرحرفی کردم . امید وارم از دستم نرنجیده باشین. حرفام کاملا بی طرفانه بود )


ببخشید خیلی اعصابم قاطیه وابتون رو ندم بهتره
مامان آرمان
25 شهریور 91 23:47
سلام رسیدن بخیر.امیدوارم خوش گذشته باشه مدتهاست که نتونستم روی ماه کوچولوی دوست داشتنی را ببینم و ماشاءا...... بزرگ شده ها
دايي پسقلي
26 شهریور 91 12:02
باشه هر جور راحتين . ايشالله كه به زودي اين كوه عظيم مشكلات از سر راه زندگيتون برداشته بشه و راحت بشين شما هم ... اعصابتون هم آروم بشه ..



سلام امروز خوبم ولی مهم نبود کلا اعصاب و روان من دست مهدی هست مطمعنا اون بهم میریزه و سر هم میکنه ببخشید اگر ناراحتتون کردم
دایی پسقلی
26 شهریور 91 20:45
(خصوصی دارین )
مهدی کوچولو
27 شهریور 91 14:38
خوش بگذره حسابی بازی کنید
پرنیا جون و مامانش
28 شهریور 91 7:51
سلام زینب گلم خوبی عزیزم کوثر گلم خوبه به سلامتی تنها میری سفر خانومی انشالله مشکلات حل میشه جوش نزن گلم هر کسی به یه طریقی مشکل داره مهم مقاومت ما ادمهاست یه کم صبور باش ناناز خانوم
دايي پسقلي
28 شهریور 91 8:29
ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام اول : تبريك ميگم به شما ولادت حضرت معصومه (س) رو و روز دختران رو به دختر خانوم عزيز تون ... كوثر جونم ..... دوم : خيلي خوشحالم كه اوضاع روحي شما در كنار خانواده ي محترمتون داره كم كم بهتر ميشه ... سوم : ديگه سوم نداره ... بازم تبريك ميگم .. ايشالله كه هميشه در كنار هم خوش باشين ....
مامان ریحان عسلی
28 شهریور 91 12:29
خداوند لبخند زد دختر آفریده شد! لبخند خدا روزت مبارک
مامان ریحان عسلی
28 شهریور 91 16:14
بدو بیا خصوصی
baba saleh
3 مهر 91 11:15
salam in khoshkele dayi che khandehayi dare mikone harki nadone engar sharbate khande khorde dayi fadash beshe enshallah mosaferat beheton khosh begzare .inama ye booos az tarfe dayi saleh bara kosari
دايي پسقلي
3 مهر 91 13:43
هي واي من ..... نيستين ديگه خانوم فتوحي ...
جاتون خالي رفتم وبلاگ خواهرتون كلي شكايتتون رو كردم .... لابد خيلي خوش ميگذره... كه حتما همينجور هست .... ( ما كه بخيل نيستيم ايشالله هميشه به خوشي باشه .....
كوثر طلا رو ببوسين از طرفم ....
خانواده ي محترم تون رو سلام برسونيد ...


اینجا هم به شما سلام میرسونن ممنونم که اطمون خبر نمیگیرین من وقتی به مامان بابام میرسم خیلی بی معرفت میشم نم دونم چرا دیگه احوال کسی رو نمیگیرم
مامان ریحان عسلی
6 مهر 91 12:27
سلام کجایی خبری ازت نیست حالا هی خوش بگذرون
پرنیا جون و مامانش
2 آبان 91 10:29
به سلامتی کوثر قشنگم خوب تنها میرین مسافرت خوش باشین عزیزم