کوثر و باز هم اسباب کشی و دردسر
اینم یه عکس هنری از نفس مامان
سلام دخملم نمیدونم گرفتاری ها کی تمام میشه آرامش نیست تو زندگی بعد از چپ کردن ماشین بابایی که الان کم کم داره یک ماه میششه که بی وسلیه اایم تو این اوضاع خونه هم عوض شد و باز اومدم تو آپارتمان خیلی خونمون کوچیکه دیگه مجبوریم اجاره نشینی بهتر از این نمیشه فقط خوبی داره اینه که آدم غرغرویی دور و برمون نیست و تمام واحد ها جوون هستن هر چند فکر کنم بیشتر مردن ولی فکر کنم یکی دو تا خانواده هم هستن خب ولش کنم این چند روز اسباب کشی کردیم و الان هم مستقر شدیم فقط بیشتر از همه نق زدن ها و شیطنت های تو خسته ام کرد از این ور جمع و جور میکردم باز تو میریختی و پخش میکردی و مدام نق میزدی بغل بغل دیوانه شدم از دستت از طرفی هم چقدر بشکن بشکن راه انداختی از لیوان و بشقاب و شکر پاش تا ........... خلاصه اسباب کشی با وجود تو اونم تو خونه به اون کوچیکی خیلی سخت بود الان دیگه کارهای کمتر مونده ولی بازم کار دارم دیگه غربته و هزار درد ............
تو این مدت از حرف زدن هم کم نمیاری خیلی لج باز شدی و خیلی الکی جیغ میزنی تا دعوات میکنم هم بدتر میکنی یا زود گریه میکنی بیتفاوت که میشم بهتره ولی گوش های خودم از صدای شما در امان نیست امروز یه بیلبورد چرخان تو میدون شهر دیدی واست جالب بود زود گفتی اه منم بهت گفتم میچرخه زود تکرار کردی و گفتی میخخه دیگه تا خونه تکرار می کردی . این روز ها خیلی اسم خودت رو تکرار میکنی و صدا میزنی میگی توثر با دوثر وقتی جایی داری شیطنت میکنی که نمیبینمت صدات میکنم و به جای اینکه جواب بدی خودت هم صدا میزنی دوثر و میای جلوم میخندی ازت سوال میکنم اسمت چیه قشنگ جواب میدی دوثر عکس هات رو نشون میدم میگم کیه میگی دوثر الهی قربونت برم عزیزم این عزیزم گفتن هات که مارو کشته دستت رو حلقه میکنی دور گردن من و بابایی و میگی عزییییییییییییزم ..........به خیلی از کلمه ها آخرش یی اضافه میکنی مثلا به اناب میگی انابی به عمه میگی عمه یی به خاله معصومه میگی مصومی و خیلی چیز های دیگه نمیدونم از حواس پرتیت نوشتم یا نه وقتی که پستونک تو دهنت هست میخوای بهانه هم بگیری میگی پیسی منم بهت میگم تو دهنته یه دفعه متوجه میشی و به خودت میخندی ..وقتی پول بهت میدم دیگه نمیشه ازت گرفت ولی تا برسیم مغازه زود پول رو میدی دستم تا برات چیزی بخرم به هر چیزی هم راضی میشی خوشبختانه دختر بهانه گیری خارج از خونه نیستی تازه گی ها واسه اولین بار سوار اتوبوس شرکت وواحد شدیم جالب بود برات هیچی نمیگفتی و فقط به مردم نگاه میکردی امروز هم رفتیم گلدون خاله فرزانه رو بگیریم باز سوار شدیم صدات در نمی اومد وقتی هم رسیدیم بازار فقط یه دفعه گفتی ممم و بعد از کلی وقت برات چیزی گرفتم که بخوری دیگه فقط راه میاومدی باهام ماشاالله به دختر گلم........تو این روزها اگر روسری سرت کنی یا چادری بندازی رو سرت یاکرمی دستت باشه میزنی به صورتت و میگی خدااااا این کار ها رو از من یاد گرفتی خیلی بامزه میگی قربونت برم الهی که کم نمیاری زبون میریزی............. خیلی ناراحتم از اینکه این روز ها وبلاگت از رونق افتاده اما چه کنم خیلی گرفتارم.........
یه عالمه عکس داری که نگذاشتم برات نمی دونم کدوم رو بگذارم
خب اگه گفتین کوثر تو این شلوغ بازار کجاست
بله وسط کارهای من موقعی که کارتون ها رو خالی میکردم میرفتی تو کارتون و واسه خودت حالی میکردی
بهت کاکائو دادم اونم بردی تو کارتنت داری میخوری
اگه فقط تو کارتون میموندی که خوب بود باز میاومدی بیرون و کلی وسط اسباب کشی منو اذیت میکردی
آخی اینم مال موقعی که موهای نازت بلند بود و خرگوشی بسته بودم برات
اینم در حالی بود که میبینم جانماز منو باز کردی و چادرش رو خودت سرت کردی و داری نماز میخونی
قربونت برم فدای تو که چقدر مظلوم میگیری خودت رو
اینم عروسکی که عمه جون برات تو زاهدان گرفت دستشون درد نکنه