کوثرکوثر، تا این لحظه: 13 سال و 24 روز سن داره

کوثری عشق مامان و بابا

پختن شیرینی و کوثر

1391/1/27 8:55
نویسنده : زینب فتوحی
1,448 بازدید
اشتراک گذاری

از احوالات شما کمی بگم خیلی شیطون بلا شدی کارهای عجیبی میکنی زرنگ بازی ها خاصی داری خیلی حرف می زنی البته به زبون خودت چیه چیه گفتن هات که دیوانمون کرده واژه هایی که میگی ایناست:

چیه :که به معنی پرسیدن و وقتی میخوای به چیزی دست بزنی

بابا و مامان

دَدَ : بعنی بیرون رفتن

بَ : یهنی تمام شدن بس

رف: بعنی رفت

منه : یعتی مال من

اده : بده

توتو : به هر جک و جونوری میگی توتو

اضا : رضا گلی

اشیا : ارشیا پسر عمه

خلاصه حرف زیاد میزنی ما فقط اینارو میفهمیم ....بالا پایین رو میفهمی بشین پاشو رو میفهمی جدیدا خودت میتونی بدون کمک گرفتن از چیزی از جات بلند شی وقتی ایستادی چند بار رو پا میشنی و پا میشی هر چند بعضی همست های خودت الان دارن راه میرن اما شما کمی تنبلی ...اون و این رو میفهمی اینجا رو میفهمی بردار و بده به من و به اینگلیش رو هم میفهمی آخه بابا اینگیلیش خیلی چیزا رو بهت میگه بوس دادن رو هم به اینگلیش میفهمی به بابا بوس لبی میدی ولی به من بوس نمیدی حیف این همه زحمت هی وای من دیگه وقتی بابا میاد خونه اگه من کار جدیدی کرده باشم به بابا نشون میدی و سعی میکنه بهش بفهمونی چیزی اتفاق افتاده و یا اینکه من دارم یه کاری میکنم وقتی بابا خوابه انگشتت رو تو چشمش میکنی تا چشاش رو باز کنه یه زحمت مامان جون آب  خوردن با لیوان رو خوب یادگرفتی چای خوری حرفه ای شدی خیلی قشنگ خودت لیوان رو دستت میگیری و آب میخوری من چون بی حوصله بودم همیشه از تو شیشه آب بهت میدادم ولی مامان جون خیلی چیزا یادت داده  فعلا همین ها رو یادم میادخیلی چیزا رو خیلی وقته یاد داری ولی بعضی هاش رو جدید یادگرفتی.............وقت هایی که دعوات میکنم یا بهت چشم غره میرم میخندی بهم هم به من هم به بابایی و یه جوری سرمون رو کلاه میگذاری.......یه چیزی رو خودت زیر پتو یا بالشت قایم میکنی و دوباره برش میداری اگه دستت به چیزی نرسه خیلی براش تلاش میکنی واگه بی نتیجه باشه تلاشت جیغغغغغغغغغغغغغغغغغ میکشی.........دندونات حسابی تیز هست از جان گذشته میخواد دست تو دهنت بکنه الان بالا 4 تا دندون داری پایین 3 تا ....


ما رسم داریم هر سال نزدیک به عید شیرینی درست کنیم دسته جمعی امسال هم درست کردیم اما مثل سال های دیگه زیاد نبود به خاطر فوت دختر عموی مامان جون زیاد حال و حوصله نبود ولی با این وجود درست کردیم و از شیطنت های شما هم عکس گرفتم این دفعه بیشتر به روایت تصویر هست............

 

اینجا واسه خودت داشتی راحت تو حیاط میگشتی رو زمین خودت رو کثیف میکردی منم بهت کاری نداشتم فقط مواظب بودم چیزی تو دهنت نکنی با دستت رو به دهنت نزنی ...اینجا هم تا منو دیدی جیغ زدی

اینجا حیاط خونه آقا جون که خیلی باصفاست و شیرینی ها رو تو حیاط سرخ میکردن ....کل نمای حیاط خیلی قشنگه یادم رفت کناز درخت ها ازت عکس بگیرم مخصوصا کنار نخلمون

عکس ها زیاد بود رفتیم ادامه مطلب دوست داشتی بقیه اش رو ببینی برو ادامه

اینم حیاط از یه زاویه دیگه

اینم شما که با دوتا فاطمه ها  دختر خاله های من و زن دایی آمنه نشستی و با خمیر شیرینی داری بازی میکنی

فاطمه جون داره خمیر رو روی دستت میچسپونه

این عکس رو به خاطر شکوفه نارنج که تو موهات زده بودن گرفتم درخت پر از شکوفه و بوی خوبی می اومد

اینجا شما حمله ور شدی به شیرینی های که هنوز سرخ نشده بودن تا اومدی سراغشون جیغ همه در اومد

اینم یکی از خاله های من که خیلی دوست داشتنیه و البته مامان زن دایی جون شما

اینم ظرف نون پنجره ای و یا همون نون فرهنگی های خودمون که تازه سرخ شده

اینجا هم عکس های داخل خونه که کنار مامان جون نشستی و داری فضولی میکنی اونم داره شیرینی نوخودی درست میکنه البته اگه شما بگذاری

 داری خمیر رو با دستت میکنی اوایل با نه گفتن مامان جون میترسیدی و کمی حرفش رو جدی میگرفتی اما بعد برات عادی شد و به حرف اونم گوش نمیکردی اینجا هم هر چی بهت میگفت نه دست نزن شما بیخیال به کارت ادامه می دادی

 اینجا هم دخمل گلم داره با قالب کار میکنه

 

اینم از عکس های شیرینی پختن یاد اون روزها افتادم دلم خیلی خیلی واسه همه خانواده ام تنگ شده ...........عکس های خیلی زیادی هست دارم به نوبت پیش میرم کم کم به تولد پروانه ای کوثر هم میرسیم دوستای گلم همه تون رو دوست دارم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (29)