ورود کوثر به 11 ماهگی
سلام عزیزم ببخشید که پایان 10 ماهگیت رو بهت تبریک نگفتم بله عزیزم 10 ماه تمام شد و شما 2 ماه دیگه یک ساله میشی خیلی زود گذشت اوایل کمی سخت بود اما خیلی زود هر دومون عاددت کردیم به سختی هاش اخه شیرینی هاش خیلی زیاد بوده تا الان امید وارم هیچ وقت کم نشه ......هفته خیلی شلوغی داشتیم اول کمی از اوضاع و احوالت بگم اونقده شر دی که نگو واقعا خیلی وقت ها کم میارم تا الان که 10 ماهه شدی خیلی راحت بود بزرگ کردنت از اینجا به بعد باید کم حمت رو ببندم و خودب سپر دفاعی برای حمله های شما رو محکم کنم که بتونم از پس وروجک بازی ها و شیطنت هات بر بیام وای اونقده انرژی داری که نگو خیلی بالاپایین میپری خیلی اینور و اونور میری خیلی از روی من و بابایی رد میشی هی میری هی میای وای آدم سرگیجه میگیره اونقده خودت رو خسته میکنی که بعضی وقت ها سرت رو میزاری زمین خوابت میبره از خستگی خیلی ماجرا داشتی حتما تو پست های بعدی مینویسم برات.....تو این هفته دایی صالح که دایی کوچیکه بابایی هست با زینب جان که خانومشون باشن اومدن پیشمون و چند روزی رو باهاشون بودی خیلی خوش گذشت شما هم از تنهایی در اومدی.....فعلا چند تا عکس جالب رو میگذارم تا دوستان نظر بدن
این عکس ها رو بعد از نظر دوستان مینویسم که کی هستن فقط لطفا بگین که کوثر به کدوم یکی بیشتر شبیه البته یکی از عکس ها خیلی کیفیت داره لطفا به بقیه هم خوب نگاه کنید ممنونم حتما نطر بدین این یکی رو
این عکس دایی جون ابوالفضل هست دایی کوچیکه
این عکس مامانی هست که اصلا کیفیت نداره
این عکس بابا جون هست که خیلی کیفیت داره تو آتلیه تو تهران گرفتن
این عکس مامانی هست که اصلا کیفیت ندار
و بر اساس نظر های دوستان شما بیشتر شبیه دایی جون هستی بعد بابایی