کوثرکوثر، تا این لحظه: 13 سال و 2 روز سن داره

کوثری عشق مامان و بابا

کوثر و جارو دستی

1390/10/18 18:03
نویسنده : زینب فتوحی
1,936 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دختر گلم دیشب زنگیدم به بابایی و بهش گفتم یه جارو روفرشی از این دستی های ساده بگیره که هی من مجبور نباشم مدام جارو برقی بکشم ماشاالله شما  که به هیچی رحم نمیکنی نمیدونم چطوری همه جا زود کثیف میشه دیگه کم آوردم خلاصه بابایی یه جارو دستی روفرشی شکل به کفش دوزک خوشگل گرفته بود منم همون موقع کشیدم رو فرش ببینم خوبه یا شما هم کاملا منو نگاه میکردی ببینی چه کار میکنم بعد ولش کردم تو هم کنارم نشسته بودی تا دستم رو از روش برداشتم دیدم تو هم اونو گرفتی کار منو تکرار کردی و همینججوری اونو روی فرش میکشیدی من و بابایی هم تا شما رو دیدیم با هم زدیم زیر خنده ولی شما همچنان به کارت ادامه میدادی الهی قربون دختر باهوشم بشم.....چند ماهه که سر سری کردن رو یاد گرفتی الان دیگه جرات ندارم بهت بگم سرسر کن آخه بد جور سرت رو میکوبی به سرم خودت که میخندی ولی من بیچاره دردم میگیره......چند روز پیش از سوپر مارکت میخواستم اسمارتیز بگیرم که دیدم به طرح ماشین هم داره گفتم انو بده که ماشینشم باشه واسه تو بعد موقع بازی کردن باهاش هی بهت میگفتم بوم بوم خلاصه چند دقیقه بعد بهت گفتم کوثر بو بوم کو برگشتی و دور و برت رو نگاه کردی تا چشمت به ماشین افتاد خندیدی و الان هر وقت بهت میگم بو بوم کجاست به ماشین نگاه میکنی............باورت میشه دیگه هیچ چیز تو خونه سر جاش نیست همه چی داره خراب میشه تازه خودم هم خراب کاری زیاد میکنم ولی از بس شما همه چیزا رو بر میداری یا اینور اونور میبری دیگه خیلی چیزا گم و گوره .....امروز خیلی نق نق میکردی فکر کنم دندون بالاییت هم داره در میاد و کم حوصله شدی خلاصه از بس نق زدی منم تند تند کارام رو میکردم که تموم بشه بد تر میشد از اینور پیاز هام سوخت باز اومدم واست سب زمینی سرخ کنم بدم دستت ساکت شی باز اونم سوخت  اومدم اسفند دود کنم بو سوختن بره تمام اسپند ها ریخت کف اشپزخونه منم بیخیال ولش کردم اومدم بیرون واقعا کم آوردم نمی دونم اونهایی که اینهمه بچه دارن چه کار میکنن.......الان خوابیدی هی پستونک رو از دهنت در میاری هی باز خودت همونجور که چشمت بسته است باز دوباره میزاری تو دهنت........خیلی حرفیدم  فعلا بای

 

اینجا که معلومه تازه از خواب بیدار شدی و داری منو نگاه میکنی که دارم ازت  عکس میگیرم و حتما تو دلت میگی این دویونه است تو خواب هم دست از سرم برنمیدارهخنده

الهی بگردم ناز من اینجا از بس بازی کرده بودی همینجوری خوابت برد من داشتم تی وی نگاه میکردم که دیدم خوابیدی الهی بمیرم برای مظلومیتت

این جا داشتم باهات بازی قایم موشک میکردم چند تا بالشت گذاشته بودم میرفتم پشتش قایم میشدم و صدات میکردم تو هم می اومدی منو پیدا میکردی و دوباره فرار میکردی خلاصه خیلی خندیدیم با هم من که از پا در اومدم ولی شما اصلا خسته نمیشدی

اینجا هم یک لحظه ازت غافل شدم و دوباره رفتی سراغ آکواریوم من همیشه جلوش بالشت میزارم  اما ایندفعه داشتیم با بالشت ها بازی میکردیم شما هم از فرصت استفاده کردی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

مامان ریحانا
19 دی 90 1:22
سلام ای وای همه ی بچه ها کاراشون شبیه به همه ریحانه هم وقتی من میخوام نپتون بکشم یکی هم میدم دستش تا بذاره به کارم برسم
دایی پسقلی
19 دی 90 7:33
آخی ... چقد ناز خوابیده این کوثر جونی .... واقعاَ که معصومیت رو تو صورت این کوچولوها وقتی که خوابند میشه دید... الهی قربونش برم من. به هر حال الان وقت بازیگوشی ها و شیطنتن های اون فرارسیده .... تازه دوران جدیدی ازش رو تجربه خواهین کرد. ایشالله که هر لحظه اش شیرین و بیاد موندنی باشه.
مامان ریحانا
19 دی 90 9:43
سلام برات تلگراف زدم اگه نیمد و ندیدی پس خصوصیتو چک کن مرسی


ممنونم گلم
مامان طاها
19 دی 90 9:59
خاله قربون اون خندیدن نازت بره.


عزیزم خدا نکنه
مامان طاها
19 دی 90 10:00
وااااای دخترمونو ببینید چقدر ناز خوابیده. خاله قربونش بره الهی
مامان طاها
19 دی 90 10:01
خیلی نازو ملوس شدی هیچ میدونستی؟


مرسی خاله جون چشمتون ناز میبینه
آمنه
19 دی 90 11:43
(¯`•.•´¯) (¯`•.•´¯)
*`•.¸(¯`•.•´¯)¸.•´
¤ º° ¤`•.¸.•´ ¤ º° ¤ ! •.¸¸.•´¯`•.¸¸.☆♡
╬♥═╬
╬♥═╬
╬═♥╬
╬♥═╬
╬═♥╬
╬♥═╬
╬═♥╬
╬♥═╬
╬═♥╬
╬♥═╬
╬♥═╬
╬═♥╬
╬♥═╬
╬═♥╬
╬♥═╬
╬═♥╬
╬♥═╬
♥´¨)
¸.-´¸.-♥´¨) ¸.-♥¨)
(¸.-´ (¸.-` ♥♥´¨) ♥.-´¯`-.- ♥☆(◕‿◕)♡☆•.¸¸.•´¯`•.¸¸.✿
*`•.¸(¯`•.•´¯)¸.•´



اینجا آسمان صاف تا قسمتی به رنگ دوستی همراه با غبار فراق است ،

توده ای سلام به سمت شما در حرکت است ، ضمنا احتمال بارش بوسه فراوان است



ممنونم زن دایی خوشگله
خاله مصی
19 دی 90 12:04
بند بنددل بنده،به بند بند دلت بنده،دلبنده بنده دلم برات تنگه


اوهههه کی می ره این همه راهو
مهدی 28 ساله کرج
19 دی 90 16:17
سلام کوثر جونم خوبی گلم چه عکسهای خوشگلی داری
خوش به حالت میخوابی جای منم بخواب

مامان کوثر هنوزم رو سر حرفتون هستین برو تو یخچال

مشالله خانوم شدی


چی شد نظرت عوض شد کلک
مامان پرنیا جون
21 دی 90 9:42
وای چه قدر ملوس شدی مامان زینب دخمل گلت دیگه خانوم شده کمکت کار خونه میکنه ماشالله