کوثر و جارو دستی
سلام دختر گلم دیشب زنگیدم به بابایی و بهش گفتم یه جارو روفرشی از این دستی های ساده بگیره که هی من مجبور نباشم مدام جارو برقی بکشم ماشاالله شما که به هیچی رحم نمیکنی نمیدونم چطوری همه جا زود کثیف میشه دیگه کم آوردم خلاصه بابایی یه جارو دستی روفرشی شکل به کفش دوزک خوشگل گرفته بود منم همون موقع کشیدم رو فرش ببینم خوبه یا شما هم کاملا منو نگاه میکردی ببینی چه کار میکنم بعد ولش کردم تو هم کنارم نشسته بودی تا دستم رو از روش برداشتم دیدم تو هم اونو گرفتی کار منو تکرار کردی و همینججوری اونو روی فرش میکشیدی من و بابایی هم تا شما رو دیدیم با هم زدیم زیر خنده ولی شما همچنان به کارت ادامه میدادی الهی قربون دختر باهوشم بشم.....چند ماهه که سر سری کردن رو یاد گرفتی الان دیگه جرات ندارم بهت بگم سرسر کن آخه بد جور سرت رو میکوبی به سرم خودت که میخندی ولی من بیچاره دردم میگیره......چند روز پیش از سوپر مارکت میخواستم اسمارتیز بگیرم که دیدم به طرح ماشین هم داره گفتم انو بده که ماشینشم باشه واسه تو بعد موقع بازی کردن باهاش هی بهت میگفتم بوم بوم خلاصه چند دقیقه بعد بهت گفتم کوثر بو بوم کو برگشتی و دور و برت رو نگاه کردی تا چشمت به ماشین افتاد خندیدی و الان هر وقت بهت میگم بو بوم کجاست به ماشین نگاه میکنی............باورت میشه دیگه هیچ چیز تو خونه سر جاش نیست همه چی داره خراب میشه تازه خودم هم خراب کاری زیاد میکنم ولی از بس شما همه چیزا رو بر میداری یا اینور اونور میبری دیگه خیلی چیزا گم و گوره .....امروز خیلی نق نق میکردی فکر کنم دندون بالاییت هم داره در میاد و کم حوصله شدی خلاصه از بس نق زدی منم تند تند کارام رو میکردم که تموم بشه بد تر میشد از اینور پیاز هام سوخت باز اومدم واست سب زمینی سرخ کنم بدم دستت ساکت شی باز اونم سوخت اومدم اسفند دود کنم بو سوختن بره تمام اسپند ها ریخت کف اشپزخونه منم بیخیال ولش کردم اومدم بیرون واقعا کم آوردم نمی دونم اونهایی که اینهمه بچه دارن چه کار میکنن.......الان خوابیدی هی پستونک رو از دهنت در میاری هی باز خودت همونجور که چشمت بسته است باز دوباره میزاری تو دهنت........خیلی حرفیدم فعلا بای
اینجا که معلومه تازه از خواب بیدار شدی و داری منو نگاه میکنی که دارم ازت عکس میگیرم و حتما تو دلت میگی این دویونه است تو خواب هم دست از سرم برنمیداره
الهی بگردم ناز من اینجا از بس بازی کرده بودی همینجوری خوابت برد من داشتم تی وی نگاه میکردم که دیدم خوابیدی الهی بمیرم برای مظلومیتت
این جا داشتم باهات بازی قایم موشک میکردم چند تا بالشت گذاشته بودم میرفتم پشتش قایم میشدم و صدات میکردم تو هم می اومدی منو پیدا میکردی و دوباره فرار میکردی خلاصه خیلی خندیدیم با هم من که از پا در اومدم ولی شما اصلا خسته نمیشدی
اینجا هم یک لحظه ازت غافل شدم و دوباره رفتی سراغ آکواریوم من همیشه جلوش بالشت میزارم اما ایندفعه داشتیم با بالشت ها بازی میکردیم شما هم از فرصت استفاده کردی