تولد 9 ماهگی کوثر
خوب دخترم الان رسیدی به مدت زمانی که تو شکمم بودی 9 ماه دو دلم مامانی و الان هم نه ماه روی کره خاکی ...........میبینی همه چیز چقدر زود میگذره میبینی گلم عمرها مثل باد میگذره ازش استفاده کن....
امروز انگار میفهمیدی که 9 ماهه شدی بد جور شیطنتت گل کرده بود و شلوغ بازی میکردی رفتم تو اتاق که هم کمی دو رو ور رو مرتب کنم هم سر و صدای شما بگذاره بابایی بخوابه ولی دست به هر چی میزدم زود می اومدی و از دستم میگرفتی و جیغ میزدی و میخندیدی منم با تعجب زهت نگاه میکردم ای وروجک ....هر وقت بابایی برات بشکن میزنه تو هر وضعیتی باشی خودت رو شروع میکنی به تکون دادن و میرقصی باهاش......جدیدا یادگرفتی وقتی بهت میگم بده هر چی تو دستت هست میدی بهم البته اگه اون چیز رو دوست داشته باشی یا شک و تردید ولش میکنی...........غذا خوردنت که همچنان با شیطنت هست من دیگه کلا از غذای خودمون بهت میدم هرچند جدا هم برات درست میکنم اما از عذای خودمون هم بهت میدم .........امروز دستم رو کشیدم روی لثه هات و دندون هات رو زیر لثه ها احساس میکردم مخصوصا لثه پایینت ولی معلوم نیست کی بیاد بیرون .....
حالا چند تا عکس از بازی کردن های شما