کوثرکوثر، تا این لحظه: 13 سال و 28 روز سن داره

کوثری عشق مامان و بابا

اندر احوالات اینجانب

1390/9/21 17:19
نویسنده : زینب فتوحی
420 بازدید
اشتراک گذاری

حالا یه کمی از شرح حالتون بنویسم ....................

شما خیلی بلا شدی مدام میخوای وایستی دیوانه کردی منو اگه لحظه ای به ایستم تو هم خودت رو به من میگیری وایمیستی دور تا دور آکواریوم و میز تلوزبون رو بالشت گذاشتم ولی برای شما افاقه نمی نمیکنه و از همه بالا میری انگار مانع ها رو کنار میزنی که به اهدافت برسی خودت رو حتی به دیوار صاف میگیری بلند میشی به پشتی های دور خونه خودت رو میگیری بلند میشی و راه میری و خودت رو به من میرسونی و یکدفعه میندازی خودت رو رومن و میخندی از بابا بالا میری خلاصه به جای اینکه چهار دستو پا رفتنت رو تقویت کنی داری راه رفتنت رو تقویت میکنی .........نمیدونم چرا با اینکه غذا خوب میخوری شیر خوردنت زیاد شده زود به زود شیر میخوری من بعد از زایمان ریزش مو نداشتم تا الان چون بیشتر شیر میخوری ریزش مو پیدا کردم.................خیلی وقت ها منو به بازی دعوت میکنی یه کارایی میکنی که نشون میدی باهات بازی کنم منم معطل نمی کنم و تو هم شادمانه میخندی ........ما ما گفتنت زیاد شده و همینطور اِ اِ اِاِ گفتن و آ آ آ همین ها رو که میگی دستت رو هم بالا میبری منم این کارت رو تکرار میکنم و تو بازم تکرار میکنی ............وقتی بهت غذا میدم همش قاشق رو از دستم میگیری و منم همیشه یه دونه اضافه واست میارم سر سفره که به من کاری نداشته باشی ... میتونم بگم بیشتر غذا ها رو میخوری تقریباهمه چیز بهت میدم خیلی وقت ها هم از غذای خودمون بهت میدم دیگه حریره و فرنی تورو نمیگیره حتما باید سوپ بخوری یا کته و آبگوشت که سیر بشی...........صبحانه هم برات کرده مربا و پنیر گردویی هم می دم شما هم با مزه میخوری و خیلی وقت ها لقمه ها رو از دستم میگیری و خودت خیلی ناز میزاری تو دهنت تخم مرغ رو خیلی دوست داری مخصوصا اگه کوکو باشه..........

 این لباس رو خودم برات خریدم خیلی دوسش دارم خیلی قیافت عوض شده بزرگتر شدی قربونت برم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

دایی پسقلی
22 آذر 90 7:29
اولاَ دست مامان خانوم گل درد نکنه بابت این لباسای قشنگ.... ثانیاَ شما هم که طبق معمول فصل شیطنت هات شروع شده و کم کم داری حریف میطلبی....


مامان طاها
23 آذر 90 11:45
خیییییییییییییییییییییییییییییلی نازو ملوس شدی چشم حسود بترکه الهی.


مرسی خاله جون