دل نوشته مامانت
سلام گلم شاید چیزی خاص نبود که آپ کنم ولی خیلی کلافه هستم وایه همین گفتم بیام کمی از وضعیت شما بگم شاید کمی روبراه بشم.
امروز ٧ ماه ٢١ روزت هست و داری کم کم هشت ماهه میشی خیلی زود گذشت بعضی وقت ها میشینم با خودم به این فکر میکنم که اگه هنوز خدا تو رو به من نداده بود چقدر زندگیم مسخره بود همش تکرار و تکرار و تکرار ولی الان با وجود تو خیلی چیزا فرق کرده خیلی زیاد الان شدی همه زندگی و دنیای کوچیک من شدی هر روز و شب من ، به هر چیزی برتری داری .هر روز هزاران بوسه نثارت میکنم و عشق مادرانه ام رو بهت هدیه میدم بی آنکه زره ای چیزی ازت بخوام هر روز که پیشرفتی از تو میبینم شادمانه میخندم و تو رو به آغوش می کشم. هر روز با خنده هات میخندم و با گریه هات اشک می ریزم . دیگه تمام لحظه هام از تو پر شده و حتی گاهی احساس میکنم که خودم وجود ندارم و فقط تویی و تو و تو و فقط تو ................نمی دونم چه حس زیبایی هست ولی من خیلی این حس رو دوست دارم امید وارم روزی تو هم مادر بشی و این حس زیبا رو درک کنی عسلم.
خوب کمی از شما بگم خیلی بیشتر از قبل سعی میکنی واستی به هر طریقی خودت رو به چیزی میگیری و بلند میشی البته بیشتر از من استفاده میکنی........تقریبا بیشتر مواقع خودت رو با چیزی سرگرم میکنی و بازی میکنی ، خرابکاریهات داره زیاد میشه جدیدا نمک پاش رو زدی شکستی ،الان هم نشستی روی پام و به تایپ کردن من نگاه میکنی..............
الان شب هست و صبح باقی نوشتن رو رها کردم آخه ما دیگه نگذاشتی تایپ کنم الان داری بازی میکنی خوب بگذار کمی از حرف زدن هات بنویسم خیلی بیشتر حرف میزنی مثلا میگی مَ م م م م مــــَ و یا ما ماما ام ام ام و اواواو گا گگا هه هههه و مثل اینها امروز کمی حالت بد بود نمیدونم چرا غذا که خوردی تمامش رو برگردوندی خدا کنه مریض نشده باشی اصلا تحملش رو ندارم الان که شکر خدا خوبی بیشتر بهت شیر دادم و چند دونه خرما الان هم حریره برات درست کردم که اگه میلت کشید بعدا بهت بدم ........الان نوشین جون بهمون زنگ زد چقدر صدای نازی داشت بهم گفت تو رو ببوسم و منم بوسیدمت از طرف نوشین جونم الهی همیشه سالم باشه............. راستی یک بار باید از بازیت با ماهی های آکواریوم عکس بگیرم خیلی جالب میخوای اونها رو بگیری و تازه وقتی به دستت نمیاد عصبانی هم میشی الان هم که داری بازی میکنی نصف غر میزنی و نصف با خودت بازی میکنی ................................و مدام روی نوک انگشت های بات خیز برمیداری خیلی خیز های جالبی بر میداری اینم باید عکس بگیرم ببخشید که متاسفانه اصلا دست و دل ندارم خیلی وقت ها احساس افسردگی میکنم و بعد از مدتی دوباره به خودم میگم باید به خاطر تو بیخیال همه چیز بشم و نباید بگذارم این روحیه ام صدمه ای به زندگی تو بزنه...........چیکار کنم که شدی تمام وجودم..........بینهایت دوستت دارم
ارزویم اینست :
نتراود اشک در چشم تو هرگز مگر از شوق زیاد
نرود لبخند از عمق نگاهت هرگز
و به اندازه ی هر روز تو عاشق باشی
عاشق آنکه تو را میخواهد
و به لبخند تو از خویش رها میگردد
و تو را دوست بدارد، بهمان اندازه که دلت میخواهد