کوثر و آقا بهروز
خوب این دفعه از اومدن یه مهمون که به شما خیلی لطف داشته میخوام بگم. بله آقا بهروز دایی نوشین جون اومدن بیرحند و به ما هم یه سری زدن هر چند ما نتونستیم ازشون خوب پزیرایی کنیم آخه موقعی اومدن که شما مریض بودی .....خلاصه اومد پیشمون و یه عالمه هدیه از طرف خودشون و نازنین و نوشین و سیما جون برای شما آوردن و ما رو حسابی خجالت دادن...............شما با دیدن آقا بهروز هیچی نمیگفتی خوشبختانه گریه نکردی بیشتر خجالت میکشیدی یواش یواش یخت آب شد و با اش بازی کردی و میخندیدی و هی به حالت خجالت سرت رو برمیگردوندی طرف بابایی و خودت رو قایم میکردی.........کاش نوشین جون و نازنین و سیمای عزیز هم باهاش بودن و ما هم اونا رو می دیدیم ولی حیف نشد ..............