کوثرکوثر، تا این لحظه: 13 سال و 29 روز سن داره

کوثری عشق مامان و بابا

ماکارونی و کوثر

        سلام دلبر مامان ببخشید این چند روزه اینقده درگیر کارهای طراحی بودم که وقت نکردم بیام آپ کنم شما همچنان پیشتازی تو همه چیز از اینکه بر خلاف اینکه چهار دست و پا نمیکنی ولی خودت رو به هر چیزی میگیری و بلند میکنی و به این زودی ایستادن رو تمرین میکنی قر بونت  برم سینه خیزت خیلی سریع شده و خیلی زود به همه هدف هات میرسی ولی نمی دونم چرا بیخیال چهار دست پا کردنی هستی همچنان بیدندون هستی ولی غذا هایی که برات درست میکنم رو خیلی خوب میخوری وقتی چند نفر دور و برت هستن خیلی شلوغ بازی میکنی و سعی می کنی خودت رو به جمع نشون بدی خیلی زود عصبانی میشی اگه چیزی رو ازت بگیرن امشب هم فکر کنم موس لب تاب رو سوزوندی چو...
21 آبان 1390

کارهای جالب

سلام عسلم اومدم  تا یه اتفاق جالب از شما رو بنویسم. یه روز صبح داشتم تو آشپز خونه کار میکردم که صدایی از شما به گوشم نمیرسید اومدم ببینم داری چه کار میکنی دیدم فلش بابا جون تو دستت هست و داری بررسیش میکنی و اومدی که ببریش تو دهنت که دویدم به طرفت که ازت بگیرم تا دیدی دارم میام به سمتت فلش رو چند بار کوبیدیش به زمین تند و تند و بعدشم دستت رو جمع کردی زیر شکمت که ازت نگیرم ای وروجک من که از این کارت خنده ام گرفته بود بلند بلند خندیدم و شما هم با تعجب بهم نگاه میکردی . اینم به قول بابایی تخت پادشاهی شما که وقتی میشینی توش دیگه به کسی اهمیت نمیدی و هر چی باهات حرف میزنیم ما رو تحویل نمیگیری ...
14 آبان 1390

مهمونی

سلام گلم ٤شنبه شب مهمون داشتیم مهمون دیشب خیلی شباهت خیلی جالبی با شما داشت. مهمون مون دوست بابا جون علی آقا با خانومشون رویا جون بودن شباهت شون با شما روز 8 فروردین 90 هست .........روز 8 فروردین که روز تولد شما هست روز عقد این زوج خوشبخت هم بوده و میگفتن هر بار که این روز رو واسه خودمون جشن بگیریم به یاد کوثر جون هم می افتیم که تو این روز به دنیا اومده. دیشب قبل از اومدنشون داشتم مواد سالاد رو روی سالاد ها میریختم که 3 ثانیه سرم رو برگردوندم تا برگشتم دیدم دست شما درست وسط سالاد هاست منم دادم هوا رفت و شمات هم بی تفاوت به کار خودت ادامه دادی................... وقتی اومدن شما با دیدن علی آقا غریبی کردی و گریه ات در اومد و...
14 آبان 1390

بهترین هدیه دنیا

  سلام به نوشین و نازنین گلم و همچنین نوین و سیما جون و مامان های گلشون و دایی جونشون  این دو تا نقاشی خیلی زیبا بهترین هدیه از طرف نوشین جون و نازنین جون به کوثر خانومه دست گلتون درد نکنه یه دنیا شادی یه کهکشان سلامتی و یه آسمون بوسه تقدیم به شما از طرف کوثر و مامانش خیلی دوستون داریم   تقدیم به شما که همتون گل هستین ...
11 آبان 1390

عکس هایی از نوشین جون

سلام نوشین جون(پسقلی) با اجاره شما عکس هایی از شما دختر گل و زیبا رو تو دقتر خاطرات کوثر میگذارم تا هیچ وقت شما رو فراموش نکنه    اینجا نوشین جون روز اولش هست که رفته به امادگی   اینم نوشین جون و خواهرش نازنین جون اینم یه ژست زیبا از نوشین جون نوشین جون و موهای زیباش که چقدر هم خوشگل شده   اینم چهره جذاب هفته کوچیکی های نوشین جون که خیلی ناز شده تو این عکس ...
11 آبان 1390

کوثر و حرف زدن تو خواب

سلام گلم اول از همه باید بگم خیلی دلم واسه بابام مامانم و خواهرم و دو تا داداش هام تنگ شده ص حسابی یه عالمه دوستون دارم هر جا هستین سالم و خوش باشین  و اما قضیه خواب شما وحرف زدنتون شما کلا وقتی بیداری زیاد حرف میزنی اونقده به زبون خودت حرف میزنی تازه وقتی من مثل خودت حرف میزنم شما هم جوابم رو خیلی جدی میدی بیشتر از واژه هایی مثل ( اَدو _ اَژو -  ژو - ژا- وو- دا - دو- دَ-بَدَ -بو ) استفاده میکنی و آواز هم زیاد میخونی خلاصه روزهایی که پر انرژی تر هستی و بیشتر شلوغ بازی میکنی شبش تو خواب حرف میزنی و مثل همیشه من و بابایی رو به تعجب وا میداری. فدات بشم همه کارهات به خودم رفته.........   عکس ه...
10 آبان 1390

دست زدن کوثر

سلام گلم اول باید بگم فردا یه اتفاق خوب واسه وبلاگت میوفته که همون فردا پستش رو برات میگذارم . دوم اینکه الان چند روزی هست که شما وقتی صدای آهنگ ترانه های شاد میاد دست میزنی و کلی ذوق می کنی در غیر این صورت هر چی بهت میگم دست بزن و ادای دست زدن در میارم توجهی نمی کنی ولی همین که ترانه و آهنگ شاد میاد به من نگاهی میکنی و میخندی و دست هات رو به هم میزنی الهی فدای تو بشم منننننننننننننن   این صندلی مامانی بوده وقتی که تو مغازه باباجون کار میکردم  ولی فعلا شما منو بازنشسته کردی اینحا هم پشت میز بابایی نشستی   ...
10 آبان 1390

نهایت دوست داشتن

عزیزم امشب من یه تنهایی شاهد صحنه ای بودم از تو که کاملا غافلگیرم کرد و اشک رو تو چشم هام جمع کرد. امشب تو حال دراز کشیده خوابیده بودی و منم کنارت بودم و داشتم آروم باهات حرف میزدم که بابا اومد خونه صدای گذاشتن کلید هاش رو شنیدی و برگشتی به طرف صدا و منتظر بودی تا بابا جون از پشت پرده بیاد تو و مثل همیشه تا دیدیش گل از گلت شکفت و دست هات رو به طرفش دراز کردی و پاهات رو به زمین میزدی که بغلت کنه اونم اومد کنارت و همینجور که دراز کش بودی یه عالمه بوسیدت و نازت کرد ولی تو دست هات باز بود که بغلت کنه ولی اون بعد از بوسیدنت رفت که لباسش رو عوض کنه تو هم همینجور که داشت ازت دور میشد نگاهش میکردی و بغض کرده بودی میخواستی گریه کنی که من به...
10 آبان 1390

com شدن وبلاگ

هورا هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااا سلام عزیزم الهی قربونت بشم امروز وبلاگت com شد این خبر خوشی بود که میخواستم بهت بدم. اولا دست آقا بهروز (دایی پسقلی ) درد نکنه واستون یه دامین گرفته و وبلاگتون رو به kosarjoon.com تبدیل کردن خیلی ممنون این هدیه ای بود از طرف هواداران کوثر جون با پشتیبانی آقا بهروز واسه شما دختر گلم واقعا دست گلشون درد نکنه هر چقدر هم تشکر کنیم کافی نیست روی گل همتون رو از راه دور میبوسیم واقعا مرسی ی ی ی ی و دمتون جیززززززززززززززززز     ...
10 آبان 1390

بازم دست زدنت

عزیزم همون دیشب یه عالمه دست زدی هی بهت میگفتم دست بزن و شما هم زودی دست میزدی بابایی صوت میزد شما دست میزدی از تلوزیون آهنگ پخش میشد تند دست میزدی میگفتم لای لای لای بازم دست میزدی خلاصه خیلی هم نوا شدی بلا............. امروز از صبح می خواستم بیام مطلب بنویسم نمی شد هی حالم گرفته میشد اینترنت قطع بود و همش خرابکاری بود از صبح ................................... آقا بهروز ببخشید که دیر اومدم ازتون تشکر کنم   ...
10 آبان 1390