کوثرکوثر، تا این لحظه: 13 سال و 24 روز سن داره

کوثری عشق مامان و بابا

خبر خوش

جواب آزمایشت رو گرفتم خدایا خیلی دوست دارم خدایا شکرت واقعا خوشحال شدم هیچ مشکلی نداشتی خدا جونم ازت ممنونم همیشه مواظب دخترم باش ..... از خاله فرزانه و خاله مصی و مامان ریحانه جون ممنون که به فکر ما بودن خدایا همیشه یار شون باش خیلی .......دوستون دارم......                   یا اینکه به مامان جون ن گفتم که نگرانت نشه ولی میدونم همیشه برامون دعا میکنه که تو غربت سالم باشیم خدایا سایه مامان بابام رو از سرم کم نکن الهی..... آمین ...
20 مهر 1390

بازم خبر خوش

خدایا ممنونم خیلی دوست دارم ............... مامانم داره میاد پیشم بهتر از این دیگه نمیشه عالی شد اینقدر خوشحالم که تو پوست خودم نمی گنجم واقعا بهتر از این نمیشه تو عمرم اینقدر خوشحال نبودم البته بودم ولی الان هم خیلی بهش نیاز دارم عالی شد ولی حیف جای خواهرم خالیه کاش اونم می اومد کوثر جون آماده باش مامان جونی داره میاد هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا ...
20 مهر 1390

اسباب کشی

عسل گلم مامان جون اومده شما خیلی روبراهی خوشبختانه من که از شما روبراه ترم فقط دلم گرفته از اینکه چون داریم میریم خونه دیگه ای خدا کنه یه روز به خونه خودمون اسباب کشی کنیم خیلی سخته اجاره نشینی خلاصه تا وفتی بیایم جا بیوفتیم و اینترنت خونه رو وصل کنیم کمی طول میکشه خیلی دلمون واسه دوستامون تنگ میشه منتظر عکس ها خاطره های جدیدمون باشین نکنه مارو از جمع دوستاتون کنار بزنید پاکمون نکنید از تو قلب ها تون همه گی رو دوست داریم تا بعد و خاطره های جدید و عکس های جدید فعلا بای بای ...
20 مهر 1390

رفتن مامانم

سلام عسیسم خیلی دلم گرفته از وقتی مامان جونی ما رو تنها گذاشت و رفت خیلی جاش تو خونمون خالیه صداش رو توی تمام خونه میشنوم چه میشه کرد مجبورم به این شرایط عادت کنم هر جا که هستن خوش باشن و سالم ولی این چند روزه که مامان اینجا بود خیلی بهمون خوش گذشت اصلا نفهمیدم کی تمام شد و اسباب کشی چه جوری گذشت. دستش درد نکنه خیلی خیلی ممونم ازش و همینطور از آقاجون که دوری مامانی رو تحمل کرد و گذاشت مامانی تنها بیاد پیشمون..............شما دخمل نازم هم تو این مدت هم خیلی پیشرفت کردی هم خیلی گل کاشتی که حتما تو پست های بعدی یکی یکی توضیح میدم یه کم وقت میخوام تا به حالت طبیعی برگردم............ دوستای نی نی وبلاگی تو روخدا ما رو تنها نگذارید وقتی میام و...
20 مهر 1390

بازگشتی دوباره

سلام به همه دوستهای خوب نی نی وبلاگیمون و سلام به همه دوستای جون جونیمون که وقتی نبودیم برامون پیغام گذاشتن و احوالمون رو پر سیدن و بازم سلام به همه دوستهای بیمعرفتمون که احوالی هم از ما نگرفتم.  بابای کوثر هر طوری بود اینترنت خونه روو راه انداخت هر چند نفتیه ولی از هیچی بهتره ما با کلی مطلب جدید اومدیم مامان جون کوثر هم 3 شنبه داره برمیگرده میره از پیشمون و تنها میشیم اونوقت تو تنهایی هامون مطالب جدید رو برا دل تنگمون به دفتر خاطرات کوثر جون وارد میکنم پس منتظرمون باشید تا سه شنبه ........................ ...
20 مهر 1390

محبت

محبت را به هيچ چيز تشبيه نتوان كرد زيرا كه هيچ چيز دقيق تر و لطيف تر از محبت نيست.   دوستامون خیلی بی وفا شدن هی وای من لطفا نظر بدین ...
20 مهر 1390

بازم شرح حال

ول از کار جیددت بنویسم که یاد گرفتی : وقتی بهت میگم کوثر دست بده قشنگ یه دستت رو جلو می آوری و دست میدی خیلی باحاله اینقده ناز دست میدی از دیگه کارایی که یاد گرفته بودی انجام بدی البته وای وای بد هم بود زبون در آوردن بود مامان جون یادت داد و زبون مثل خیار شورت رو خیلی ناز بیرون می آوردی هر کی زبونش رو برات در می آورد تو هم اداش رو در می آوردی ولی خوشبختانه چند روز ی هست که یادت رفته دیگه اینکه مامان جون وقتی سرفه میکرد تو هم این کار رو انجام میدادی و اداش رو در می آوردی و خیلی بامزه سرفه میکردی و جالب اینجا بود که اگه صدایی از خوش در می آورد که تو نمی تونستی این کار رو انجام بدی سزفه میکرد و ما هم کلی بهت میخندیدیم ...
20 مهر 1390

دوچرخه سواری کوثر جون

    این دوچرخه مال طبقه بالایمون هست کوثر هم یه دستی بهش رسوند وبی خیالش نمی شد هر کار میکردیم مگه ول میکرد دوچرخه رو الان هم که پسر طبقه بلایمون که اسمش امیر حجت هست میاد پایین بازی میکنه کوثر که میبینتش همش میخواد بهش حمله کنه آخه یکی مخواد بهش بگه وروجک اول یاد بگیر چهاردست و پا کنی بعد راه بری بعد حوس دوچرخه کن تازه نظر به مال دیگرون وای وای     ...
20 مهر 1390

کوثر و غذا خوردن

کوثر جون حسابی غذا خوردن رو شروع کرده خدا رو شکر نسبت به غذا ها واکنش بدی نشون نمیده و پس نمی زنده فرنی میخوره حریره میخوره سیب زمینی با ماست و کره میخوره برنج کته شده میخوره بیسکوییت مادر میخوره و آبمیوه شیر موز میخوره ولی کم بهش میدم به دیس غذای مامان بابا حمله میکنه و خلاصه به هر چی مال خودشه راضی نیست همیشه بیشتر میخواد ........................             ...
20 مهر 1390